مبارک برای درمان به آلمان می‌رود

مبارک برای درمان به آلمان می‌رود
یک هفته‌نامه آلمانی نوشت که شواهدی در دست است که رئیس جمهور مصر با هدف درمان به آلمان سفر خواهد کرد.

در پی انتشار اخباری در چند روز گذشته مبنی بر احتمال سفر "حسنی مبارک " به آلمان برای درمان، "اشپیگل " نوشت که رئیس جمهور مصر به زودی برای درمان به کلینیکی بسیار مجلل واقع در شهر "بادن‌بادن " خواهد رفت.
براساس این گزارش، اشپیگل نوشت که گفت‌وگوهای ضروری در این زمینه انجام شده است اما هنوز مشخص نیست که آیا مبارک شخصا نیز نسبت به این تصمیم تمایل دارد یا خیر.

"نیویورک تایمز " نیز چندی پیش از وجود پیشنهادهایی در دولت مصر برای سفر مبارک به آلمان به بهانه انجام معاینات پزشکی خبر داده بود.

گفته‌می شود این پیشنهاد بخشی از طرح "عمر سلیمان " معاون رئیس‌جمهور مصر به منظور ایجاد یک راهکار برای خروج مبارک از بحران ایجاد شده در کشور است.

بر اساس این طرح، مبارک برای انجام برخی معاینات و آزمایشهای پزشکی عازم آلمان خواهد شد اما برای مدتی طولانی در آنجا مستقر خواهد شد.
برخی دیگر نیز پیشنهاد می‌دهند که مبارک از قاهره به منزلش در "شرم الشیخ " بازگردد و در آنجا بماند.
این پیشنهادها بخشی از طرح‌های سلیمان و رهبران نظامی مصر است تا از این‌ راه میزان نفوذ مبارک را کاهش دهند و دولت انتقالی را به رهبری شخص سلیمان تشکیل دهند.



خیانت موسوی بدتر از مسعود رجوی/خبرگان کاری کند که لکه ننگین فتنه

در مورد گذشته و تاریخ انقلاب اسلامی، یکی از نکاتی که نباید از آن غفلت کرد، این است که مظلومیت‌هایی را که امام، جریان پیرو ایشان در دهه اول انقلاب تحمل کردند، همواره باید یادآوری کرد.


متن کامل سخنرانی پناهیان در سلسله نشست‌های بصیرت قم

حجت‌الاسلام والمسلمین علیرضا پناهیان شنبه شب در سلسله نشست‌های هیئت فاطمیون قم سخنان مهمی در مورد شرایط کشور، وظایف نخبگان و تحولات منطقه و افریقا بیان کرد که رجانیوز متن کامل آن را منتشر می‌کند:

کلمه، در مورد گذشته و تاریخ انقلاب اسلامی، یکی از نکاتی که نباید از آن غفلت کرد، این است که مظلومیت‌هایی را که امام، جریان پیرو ایشان در دهه اول انقلاب تحمل کردند، همواره باید یادآوری کرد. الآن بعضی‌ها که آن زمان در مسند هم بودند و کارهای مهمی هم در دست‌شان بود، اذعان می‌کنند که ما در زمان امام هم همه حرف‌های ایشان و ولایت مطلقه فقیه را قبول نداشتیم. ما باید این موضوع را بیان کنیم که در آن زمان هم حضرت امام در مظلومیت به سر می‌بردند و افراد و جریان‌هایی در پی تضعیف رهبری ایشان بودند.

ما نباید در تاریخ انقلاب اسلامی در هیچ زمینه‌ای مبالغه کنیم. مثلاً در باره دفاع مقدس نباید مبالغه‌آمیز صحبت کنیم و بگوییم جوانانی که به جبهه‌ها رفتند، همگی جوانان سلحشور ملت مسلمان ما بودند که داوطلبانه به جبهه‌ها عزیمت و دشمن را نابود کردند. خیر، این‌طور نیست. همه چنین ظرفیت بالایی نداشتند. نباید بگوییم هر کسی که به جبهه رفت،‌ شهادت‌طلب بود و قهرمانانه جنگید. تمام رزمندگان شهادت‌طلب نبودند. عیبی هم ندارد، اما خوب است که انسان واقعیت را بگوید و سخن راست بگوید.

من مطمئنم بسیاری از شما جوانان بصیرانه به‌دنبال تقویت بصیرت خود هستید، نه اینکه برخی از نکات را در مورد تاریخ انقلاب اسلامی فراموش کرده باشید، بلکه در لابلای تبلیغات مثبتی که از انقلاب ایران می‌شود، به بسیاری از آن نکات دست نیافته‌اید.

جوانی از من می‌پرسید: «چطور در زمان حضرت امام همه در مورد ایشان متفق‌القول بودند؟» گفتم: «چه کسی این حرف را زده؟ در زمان حضرت امام هم در میان مردم، افراد نادانی بودند که قدر امام را نمی‌دانستند. البته عده‌شان کم بود، کما اینکه الان هم کسانی که بخواهند رهبری را تضعیف کنند، کم هستند. همه عالم هم این را می‌دانند.» بعد برایش مثال‌هایی از دوران دفاع مقدس زدم و گفتم: «ما در صف بلیط قطار ایستاده بودیم که بلیط گیرمان بیاید و به جنوب برویم، اما عده‌ای هم بودند که نق می‌زدند و شاکی و ناراضی بودند. عده‌شان هم کم بود، ولی بودند».

برخی از آنها حرف‌هایی علیه نظام و رهبری می‌زدند که شما امروز کمتر می‌توانید تصورش را هم بکنید که کسی باشد که در جامعه ما این حرف‌ها را بزند. آن زمان امام مظلوم بودند و در مظلومیت کار می‌کردند. امام در میان نخبگان جامعه هم مظلومیت‌هایی داشتند و به ایشان تحمیل‌هایی می‌شد. حتی در میان جریان‌های مذهبی هم تضعیف‌هایی علیه امام صورت می‌گرفت. در زمان امام حتی بعضی‌ها در اعلمیت ایشان هم تردید می‌کردند. یک وقت تصورنکنید مشکلاتی را که امروز کم و بیش در جامعه‌مان با آنها مواجه هستیم،‌ در سابق نداشتیم. سابقاً هم این مشکلات بود و شاید بدتر و شدیدتر هم بود.

این موضوع قابل تأملی است. نمی‌خواهیم این را به عنوان موضوعی قرار دهیم که در باره‌اش تبلیغات کنیم. بله، بنده هم می‌پسندم که ابهت و عظمت امام را هر روز بیشتر کنیم، ولی این نباید موجب شود که بعضی‌ها از گذشته سوءاستفاده و در اثر به وجود آمدن کمترین خللی در جامعه، امیدها را به یأس تبدیل و روحیه‌ها را تضعیف و یا به این صورت سوءاستفاده کنند که این علامت نقصی در وضع موجود است.

مشکلاتی که امروز هستند، قبلاً هم بوده، بلکه بیشتر هم بوده. برخی از آن مشکلات، امروز اصلاً امکان وقوع ندارند. در ده سال اول انقلاب، تضعیف‌هایی در قبال امام می‌شد که امروز دیگر قابل تصور نیستند. کسانی در همین شهر قم و در حد مرجعیت تقلید، با کودتاگران پیمان بستند و هم‌عهد شدند برای کودتا کردن و قتل حضرت امام. کشور چنین ماجراهایی را دیده و از سر گذرانده. الان ما چنین مشکلاتی نداریم و حتی بوی چنین مشکلاتی هم نمی‌‌آید. آن زمان بعضی‌ها آن قدر در برابر امام لجاجت و یک‌دندگی کردند که با آنکه در رده‌های بالای کشور بودند، قهر کردند و استعفا دادند و بعد با اصرار، آنها را به مسیر انقلاب برگرداندند. یکی به خاطر اینکه دو تا حرفش قبول نشده بود، دیگری به خاطر اینکه پسرش دستگیر شده بود. نمی‌شود اسم بعضی از آنها را آورد. بعضی‌ها را هم خودتان می‌شناسید. تضعیف رهبری همیشه وجود داشته و امر تازه‌ای نیست.

دشمنان اسلام که بی عقل و هوش نیستند. اگر خدا به آنها حتی یک ذره هم عقل و هوش داده باشد، می‌دانند مهم‌ترین اقدامی که باید انجام بدهند، تضعیف رهبری است و در تمام ده سال اول انقلاب این کار را انجام دادند و فقط در سال‌های آخر بود که تسلیم شده بودند و لذا اگر امروز هم شما جریاناتی را برای تضعیف رهبری جامعه اسلامی می‌بینید، اصلاً چیز تازه‌ای نیست. ما باید دقت داشته باشیم که به‌رغم همه این مسایل، رهبری ولایی در جامعه ما نسبت به گذشته تقویت شده و روز به روز در این زمینه پیش رفته‌ و از مظلومیت جدا شده‌ایم.

جوانانی که در این جلسه هستند، شاید یادشان نباشد در آن سه روزی که پیکر امام در مصلی بود و مردم گرد آن می‌گشتند و بعد در مراسم تشییع امام، یکی از ذکرهایی که توسط عزاداران و علاقمندان به امام تکرار می‌شد این بود که : «مظلوم یا اماما! غریب یا اماما!» این چه درک عمومی‌ای بود که مردم هنگام تشییع پیکر امام این ذکر را می‌گفتند؟ خیلی‌ها درک کرده بودند که به امام ستم شد. خیلی‌ها متوجه شدند که امام، غریب نگه داشته شد. امام از دست خیلی‌ها آزار دید. مساله چندان پیچیده‌ای هم نبود. وقتی امام در بیانیه‌هایشان ابراز می‌کردند که از دست چه کسانی چه خون‌‌جگرهایی خوردند تا جایی که بعضی از اوقات از دست بعضی از دوستان‌شان آرزوی مرگ می‌کردند. بعضی وقت‌ها چنان دردمندانه سخن می‌گفتند که همه مردم می‌فهمیدند که امام از یک چیزی ناراحتند. ما باید برگردیم و به مظلومیت‌های امام و به ریشه‌های چیزهایی که امام را آزار می‌داد نگاه کنیم. این بازنگری برای امروز ما بسیار مفید است.

جریان تضعیف رهبری در زمان امام و امروز یک جریان است و جالب اینکه در برخی از موارد، اشخاص هم همان‌ها هستند. این هم از امدادهای غیبی است که ما با مطالعه تاریخ گذشته می‌توانیم به وضعیت امروز پی ببریم. آنهایی که مستقیماً رهبری دینی ما را در زمان حضرت امام تضعیف می‌کردند و آنهایی که غیرمستقیم مقدمات تضعیف رهبری را فراهم می‌کردند، دور یا نزدیک و در کسوت‌های مختلف حضور داشتند.

ما نباید تاریخ انقلاب را از یاد ببریم. کما اینکه در مورد تاریخ پیامبر گرامی اسلام(ص) هم نباید فراموش کنیم که ایشان هم غریب بودند. گاهی اوقات در درس‌های تاریخی‌مان دوست داریم افتخارات پیامبر(ص) را طوری بیان کنیم که هم خودمان و هم مخاطبین یادشان برود که پیامبر(ص) غریب بودند و آن وقت، هنگامی که فقط دو روز پس از رحلت پیامبر(ص) مظلومیت‌های امیرالمؤمنین(ع) را می‌بینیم، تعجب می‌کنیم که پس چه شد؟ پیامبر(ص) که داشتند خوش و خرم همه کارها را پیش می‌بردند. نخیر این طور نیست. پیامبر(ص) هم غریب بودند. ما وقتی تاریخ غدیرخم را می‌گوییم، باید این را هم بگوییم که بعضی‌ها تا دیدند دست علی‌بن‌ابیطالب(ع) توسط پیامبر(ص) بالا برده شد، جلسه را ترک کردند. باید مظلومیت پیامبر(ص) در زمان خودشان را بگوییم.

امام یک بار فرمودند که پیامبر اکرم(ص) نتوانستند کاری را که می‌خواستند انجام دهند، یعنی نگذاشتند. بعضی از علمای خارج از کشور اعتراض کردند که ایشان نسبت ناتوانی به پیامبر(ص) داده است. امام فرمودند: «بله، من این را گفته‌ام و باز هم می‌گویم که رسول خدا(ص) می‌خواست همه را مثل علی‌بن‌ابیطالب(ع) تربیت کند، ولی نتوانست و نگذاشتند.»

ما وقتی می‌خواهیم مظلومیت اهل بیت را بگوییم، باید برگردیم و ریشه مظلومیت را در زمان خود پیامبر اکرم(ص) بگوییم. این مثالی است برای وضعیت خود ما. بعضی‌ها الان وقتی چهارتا جوان بی‌بند و بار را می‌بینند، می‌گویند وای! همه چیز به هم ریخت! چقدر دوران قدیم خوب بود! دوران جنگ دوران طلایی ما بود! در دوران جنگ هم همین وضعی را که الان می‌بینید، بعضاً حتی در شهرهای نزدیک به جبهه هم می‌دیدید. برخی از این بی‌بند و باری‌ها حتی زیر آتش بمباران‌ها هم وجود داشت. چرا تصورات ما از آن زمان مبالغه‌آمیز است؟ با چنین تصوراتی، الان روحیه‌ها با شنیدن چنین حرف‌هایی تضعیف می‌شوند. وقتی این حرف‌ها را در باره دوران سابق می‌شنوید، فکر می‌کنید چیزی خراب شده و این به دشمن ما روحیه می‌دهد و روحیه دوستان ما را تضعیف می‌کند. خود ما هم در انجام وظایفمان گیج می‌شویم و راه را گم می‌کنیم؛ آن وقت دشمنان یا دوستان نادان هم القا می‌کنند که در یک وضعیت غیرطبیعی قرار داریم، در حالی که وضعیت کاملاً طبیعی است.

به این مقدمه تتمه‌ای را اضافه کنم. چه جریان‌هایی در زمان امام به تقویت رهبری اقدام می‌کردند؟ مهم‌ترین جریان‌هایی که در زمان امام به تقویت رهبری و تحکیم پایه‌های ولایت یاری رساند، کدام جریان‌ها بودند؟ به این سوال باید کسانی که تاریخ 30 سال گذشته و به‌خصوص دهه اول انقلاب را مطالعه دقیق کرده‌اند، پاسخ بدهند. مهم‌ترین عامل چه بود؟ به نظر بنده مهم‌ترین عامل، شرایط دوران دفاع مقدس بود. دفاع مقدس شرایط جانانه‌ای را پدید آورده بود که نخبگانی به نام رزمندگان دلیر و دلیرمردان شهید، از میان این مردم با وصیت‌نامه‌های خودشان در خط اول تثبیت ولایت و تقویت رهبری بودند.

من نمی‌گویم نخبگان جامعه نقشی نداشتند، ولی با اجازه نخبگان جامعه، آنها را در درجه دوم قرار می‌دهم. بسیاری از نخبگان جامعه که همان اوایل به شهادت رسیدند، اما عده‌ای از آنها نه اینکه علیه امام حرف بزنند، بلکه علیه ایشان اقدام می‌کردند. نمی‌دانم مطلع هستید یا نه که وزیر اقتصاد دولت زمان امام اخیراً مصاحبه‌ای کرده و گفته‌اند من آن گزارشی را که به حضرت امام دادند و گفتند ما دیگر نمی‌توانیم جنگ را ادامه بدهیم، قبول ندارم و معتقدم با همان امکانات می‌توانستیم به جنگ ادامه بدهیم. وزیر اقتصاد، سخن نخست‌وزیر مبنی بر ناتوانی برای ادامه جنگ را قبول ندارد. بعد دلایلش را هم ذکر و هنوز هم از حرف خودش دفاع می‌کند می‌گوید همان زمان هم این حرف را می‌زدم و مرا مسخره می‌کردند و می‌گفتند شیعه‌ی تنوری!

شرایط را ببینید که واقعاً در آن زمان‌ها چه می‌گذشته است دشمن آمده بود لب مرزها و به خاک ما تجاوز کرده بود. حضور دشمن باعث می‌شد که کار جریانات تضعیف کننده ثمر نداشته باشد. حضور دشمن طبیعتاً به یکپارچگی و وحدت جامعه کمک می‌کرد و موجب می‌شد که اتکای مردم هر روز به رهبری بیشتر شود، آن هم آن رهبری الهی با آن شجاعت. امام فرمودند که جنگ یکی از الطاف خفیه الهی بود. یکی از برکات دفاع مقدس این بود که پایه‌های ولایت در این جامعه تحکیم شد، والا حتی با حضور امام هم آنها اقدام و رهبری را تضعیف می‌کردند.

آقای بازرگان که حرف زدنش خیلی بهتر از کار کردنش بود، در گزارش‌های هفتگی که در تلویزیون به مردم می‌داد، در یک حکومت به اصطلاح خودشان آخوندی، دایماً لطیفه‌های ملانصرالدین را تعریف می‌کرد و ما بیشترین لطیفه‌های ملانصرالدین را از ایشان شنیدیم و همیشه از خودمان می‌پرسیدیم که این یعنی چه و چرا اینها را می‌گوید؟ در اوج اقتدار امام و اوج اقتدار رهبری، آقای بازرگان رسماً با امام مخالفت می‌کرد.

تا جنگ نشد، ولایت تثبیت نشد، این هم از حماقت دشمنان ما بود که جنگ را آغاز کردند. آنها نمی‌دانستند که جنگ برای جامعه ما چه برکاتی دارد. یکی از عواملی که موجب شد مردم قدر رهبری را بدانند، به ولایت پناه ببرند و ولایت، کارآمدی خود را به منصه ظهور برساند، دفاع مقدس بود. خواهش می‌کنم به این تعابیر من با دقت توجه کنید، والا مورد سوء استفاده قرار می‌گیرند. یک وقت کسی حرف‌های مرا این طور تعبیر نکند که چون جنگ شد و اوضاع به هم ریخت و شلوغ شد، ولایت تثبیت شد! ولایت کارآمدی خود را در نجات یک کشور بحران زده و جنگ‌زده نشان داد؛ بصیرت مردم افزایش پیدا کرد و صف اولی که بصیرت را افزایش دادند، شهدا بودند. این را بر اساس آمار می‌گویم. شهدای ما در وصیت‌نامه‌هایشان که به تعبیر امام برای خوبان هم تکان‌دهنده بودند، چه رسد برای عموم مردم، سفیران ولایت در میان مردم بودند؛ سفیران صادقی که با خون خودشان وصیت‌نامه‌هایشان را امضا کردند.

جامعه ما الحمدلله جامعه با ثباتی است. حالا تصورش را بکنید که برای همین جلسات بصیرتی که دارید، نعوذبالله هر هفته یک شهید می‌دادید. این جریان خیلی تقویت می‌شد. در آن زمان، شهدا در جامعه بصیرت‌زا بودند. طبق آماری که نماینده محترم ولی‌فقیه در بنیاد شهید از محتوای وصیت‌نامه‌ها ی شهدا داده‌اند، به طور میانگین در هر وصیت‌نامه‌ای چهار بار از امام حسین(ع) و کربلا در تعابیر مختلف و چهار مرتبه از ولایت فقیه یاد شده است.

ما الان سر سفره آماده نشسته‌ایم. یک وقت تصور نکنید که از اول انقلاب در روز 22 بهمن مفهوم ولایت فقیه جا افتاده بود. یادم هست وقتی بحث ولایت فقیه در مجلس خبرگان مطرح بود، جوان‌های گروهکی در میدان انقلاب میتینگ راه انداخته بودند و تهاجم‌های زیادی به شخص ولی‌فقیه صورت گرفت.

این تتمه مقدمه عرضم بود که در ده سال اول انقلاب هم رهبری همواره تضعیف می‌شد و تضعیف رهبری شیوه همیشگی دشمنان دانا و دوستان نادان انقلاب بوده است. جریان‌های تضعیف کننده هم سابقاً و لاحقاً شناخته شده‌ هستند. بعضاً هم یک جریان هستند با اشخاصی که یا مستقیماً تضعیف می‌کنند و یا مقدمات تضعیف را فراهم می‌آورند. بعد هم چه کسانی رهبری را تقویت می‌کردند؟ در صف اول شهدا. البته این نظر بنده است و ممکن است دیگران تحلیل دیگری داشته باشند. در صف دوم هم نخبگان جامعه بودند. اثر کلام شهدا البته از نخبگان بیشتر بود.
قسمت سوم سخنم این است: امروز که دفاع مقدس نیست، در برابر جریان تضعیف کننده رهبری باید چگونه ایستاد؟ دیگر دفاع مقدس نیست که الزاماتی را پیش بیاورد که کارآمدی ولایت را به سهولت و به‌وضوح نشان دهد. در چنین شرایطی باید فعالیت ما برای بصیرت‌افزایی در جامعه ادامه پیدا کند. باید فعالیت‌های افشاگرانه و فعالیت‌هایی که بصیرت را تعمیق می بخشند و فهم عموم را از پیچیدگی‌های مسایل سیاسی بالا می‌برند، افزایش داد. امروز به جای خون شهدا باید مداد علما کار کند. امروز الحمدلله در اثر امنیت نباید متأسف باشیم که شهید نمی‌دهیم. این از قدرت ماست که امروز دشمن جریت نمی‌کند به ما حمله کند.

باید در برابر جریان تضعیف کننده رهبری بایستیم. الان که شهدا نیستند، کسانی که در زمان حضرت امام در خط مقدم بودند، می‌شوند خط اول، یعنی نخبگان جامعه باید به تقویت پایه‌های ولایت، نظام ولایی، رهنمودهای رهبری و شخص ایشان اقدام کنند. این حداقل انتظار ما از نخبگان جامعه است، نه اینکه شعار بدهند، بلکه در عمل نشان بدهند.

مردم کشور ما مردم باشعوری هستند و شعارزده نیستند. نخبگان باید در عمل بگویند که هر کدام در تقویت اصل ولایت، در جهت تقویت شخص ولی‌فقیه چه اقدامی انجام می‌دهد؟ تبعیت می‌کند؟ تبیین می‌کند؟ تحلیل‌های بموقع می‌کند؟ به تضعیف کنندگان حمله می‌کند؟ اینها باید سهم خودشان را نشان بدهند. این مطالبه ماست.

به سراغ بخش دیگر سخنم می روم. چیزی که امروز به آن نیاز داریم، تقویت رهبری جهان اسلام در جامعه ایران اسلامی است. ما الان اگر رهبری ایران اسلامی را تقویت کنیم، رهبری جهان اسلام را تقویت کرده‌ایم و اگر امروز کسی رهبری جامعه اسلامی را تضعیف کند، رهبری جهان اسلام را تضعیف کرده است. یکی از اساتید حقوقدان دانشگاه تهران می‌گفت خیانتی که آقای موسوی در حق این کشور انجام داد، مسعود رجوی انجام نداد. می‌گفت من حاضرم این ادعا را از نظر حقوقی اثبات کنم. گفتم بله این کار شماست و باید این کار را بکنید.

ولی من به جای ایشان یک توضیح اجمالی دارم تا معلوم شود رجوی بیشتر به این کشور خیانت کرده یا موسوی؟ امروز یکی از دولتمردان مصر پیرو سخنان دیروز یکی از دولتمردان آمریکای جنایتکار دو تا حرف مشابه زده‌اند. روزهای قبل هم این حرف‌ها را از موسوی و همین طور از رادیوهای صهیونیستی شنیدیم. اینها همه توی یک خط کار می‌کنند. مسول مصری به سخنان نماز جمعه رهبری حمله می‌کند و می‌گوید رهبری جمهوری اسلامی فراموش کرده چگونه بحران کشور خودش را سرکوب کرد و حالا آمده و این حرف‌ها را به ما می‌زند. این یعنی تضعیف موقعیت رهبری در جهان، یعنی بهانه دادن به دست دشمن تا موقعیت رهبری را در جهان اسلام تضعیف کند که البته تضعیف نخواهد شد. گفت: «ای مگس عرصة سیمرغ نه جولانگه توست/ عرض خود می بری و زحمت ما می‌داری». مردم هوشمند جهان وقتی می بینند آمریکا این حرف را می زند، هر کسی هم که تا به حال نفهمیده باشد که موسوی آمریکایی است، الان دیگر می فهمد و می‌گوید عجب! این حرف‌ها که عینآً مثل یکدیگرند.

چندی پیش موسوی در بیانیه خود نوشته بود مسولین کشور باید اعتراف کنند که در کشور بحران وجود دارد. مسولین ما که اعتراف نکردند چون چنین بحرانی وجود ندارد، ولی باید به آقای موسوی تبریک گفت که دیکتاتورهای مصر ادعا کرده‌اند که در ایران بحران وجود دارد. شما مثل اینکه با هم بسته‌اید! باید از آقای موسوی پرسید اگر مسولین کشور در حالی که در ایران بحران وجود ندارد، اعلام کنند که وجود دارد، به شما چه می‌رسد؟ هیچ چیز غیر از اینکه اسراییل و حکومت دیکتاتوری مصر خوشحال می‌شوند. ارتباط از این واضح‌تر؟

امروز اظهر من الشمس است که وقتی کسانی در داخل موجبات تضعیف رهبری را فراهم می‌آورند، بلافاصله بازتاب بین‌المللی دارد و نقش آن در اوضاع منطقه مشخص می شود. اگر این تضعیف نباشد، کلام رهبری برای نجات ملت‌های منطقه بُرّنده خواهد بود و رهبری ایران اسلامی برای نجات محرومین منطقه کافی است. در این موضوع تردید نکنید. الان تنها بهانه‌ای که استکبار برای کند کردن نقش رهبری جمهوری اسلامی برای هدایت مردم مظلوم مسلمان منطقه دارد، فتنه سال 88 است. باید به تعداد کتک‌هایی که مردم مظلوم مصر می‌خورند و رنج‌هایی که می‌کشند، نفرین به کسانی کرد که فتنه سال 88 را پدید آوردند و هنوز هم فتنه‌گرایانه و فتنه‌جویانه این موضوع را دنبال و سرکوب مردم مظلوم و آزادیخواه و ضد آمریکایی مصر را به سرکوب مشتی آدم‌هایی که در جهت منافع اسراییل اقدام می‌کردند، تشبیه می‌کنند. در فتنه 88 عده‌ای اسراییلی‌مآب -البته غیر از عده‌ای که در ابتدا فریب شعارهای فتنه‌گران را خوردند- توسط مردم سرکوب شدند. همه هوشمندان عالم و جمهوری اسلامی می‌دانند که چه تفاوتی است بین شورش سطل آشغالی سال 88 با قیام آزادیخواهانه و اسلام‌خواهانه مردم مصر و نیز می‌دانند که چه تشابهی هست بین سران فتنه و سران دیکتاتور مصر که هر دو در جهت حفظ منافع آمریکا و صهیونیسم کار می‌کنند.

ما نیامده‌ایم که در مورد این موضوعات بحث کنیم. بنده می‌خواهم در اینجا مطالبه‌ای را مطرح کنم. آیا نخبگان جامعه وظیفه ندارند در مقابل تضعیف‌هایی که صورت می‌گیرند و الحمدلله و المنّه هیچ تأثیری هم ندارند، به تقویت رهبری و ولایت‌فقیه اقدام کنند؟ آیا واجب‌ترین کلمه‌ای که در بیانیه هر شخصیت سیاسی در این کشور باید ذکر شود، نباید برائت و بیزاری از فتنه‌جویان باشد؟ اولویت‌بندی‌ها در کجا تنظیم می شوند؟ کدام عقلانیتی اولویت مسایل را برای افراد تعیین می‌کند؟

امروز ما به یک قیام ملی، به یک نهضت جهانی برای تقویت روزافزون و هر چه بیشتر پایه‌های ولایت نیاز داریم. الان اگر کسی می‌خواهد به مردم مصر کمک کند، باید ریشه فتنه‌جویان را در داخل کشور خشک کند. اگر کسی دلش برای مردم تونس می‌سوزد، کافی است که پایه‌های ولایت را در اینجا تقویت کند. این کار اثر مستقیم روی مردم منطقه دارد و در جهت نجات آنهاست.

رهبری ما نیاز ندارد در جریان مصر دخالت کند. همین که در این خطّه از خاک منطقه جهان اسلام نظام ولایی مستحکم شد، خود به خود به مردم فلسطین و به مردم مظلوم منطقه و نیز اقصی نقاط جهان اسلام کمک خواهد شد. همین که اینجا تقویت شود و کار خودش را درست انجام بدهد، به کار دیگری نیاز نیست. یک وقت از این سخنان این شایبه پدید نیاید که ما می‌گوییم رهبری باید تظاهرات‌های مصر را رهبری کنند. نیازی به این کار نیست. هر کسی اظهار نظر می‌کند و مقام معظم رهبری هم اظهارنظر می‌کنند. معلوم است که نظر ایشان دلنشین‌تر و مؤثرتر از تمام سیاستمداران عالم است. عرصه سیمرغ جولانگاه مگس‌هایی چون سیاستمداران آمریکایی و اسراییلی و فتنه‌گران ما نیست. اینکه هر روز بیش از پیش همزبان شده‌اند و جالب اینکه حرف‌هایشان با هم یکی است و بی.بی.سی و شبکه‌های آمریکایی جلوتر از اینکه فتنه‌جویان بیانیه بدهند همان حرف‌ها را می‌زنند. انگار اینها می‌نشینند و رونویسی می‌کنند و تازه یادشان می‌افتد که باید چه بگویند! طبیعی هم هست. فشار روحی ذهن را مغشوش می‌کند و چاره‌ای جز رونویسی نیست. اینها که قادر نیستند از اثر حرف‌های رهبری بکاهند.

شنیدم که بیانات مقام معظم رهبری به زبان عربی در میان تظاهرکنندگان مصری به صورت بلوتوث دست به دست شده است. بدیهی است که این حرف‌ها اثر خود را خواهند گذاشت. «باش تا صبح دولتش بدمد/ کاین هنوز از نتایج سحر است». آن روز است که معلوم می‌شود در عالم چه خبر است. کافی است رهبری ما نظرشان را اظهار کنند، تأثیر خود را خواهد گذاشت و کافی است که ما ولایت را تقویت کنیم. جریان تضعیف کننده در جامعه ما مرده و کسانی به زور می‌خواهند این مرده را مومیایی کنند و سر پا نگه دارند.

الان وظیفه نخبگان جامعه -از دولتمردان گرفته تا مجلسیان و اخیراً نمایندگان مجلس خبرگان- تقویت و تحکیم پایه‌های ولایت است. چشم جهانیان به جلسات مجلس خبرگان که در آینده نزدیک تشکیل می‌شوند، خواهد بود. البته این نکته را بگویم که اگر مجلس خبرگان هزاران گام هم در جهت تقویت رهبری بردارد، رسانه‌های دنیا ذره‌ای از آن را انعکاس نخواهند داد، ولی به عنوان یک طلبه کوچک و عضوی از آحاد مملکت اسلامی خدمت سروران خودم در مجلس خبرگان که بزرگ‌ترها و ریش سفیدها و علمای این مملکت هستند عرض می‌کنم اگر کوچک‌ترین حرکتی در مجلس خبرگان در جهت تضعیف ولایت و رهبری صورت بگیرد، در تمام بلندگوهای صهیونیستی عالم هزار برابر بازگو خواهد شد.

ما چه انتظاری داریم؟ ما انتظار داریم مجلس خبرگان در جهت تقویت رهبری آن کار ی را بکند که تا به حال نکرده، یعنی کاری بکند که لکه ننگین فتنه 88 برای همیشه پاک و فضا برای آینده‌ای بهتر فراهم شود.

بالاخره معلوم است که هر کسی در حرف‌هایش چه سیاست‌هایی را رعایت می‌کند. ما هم همان حیا و نجابتی را دنبال می‌کنیم که امام داشتند و مقام معظم رهبری دارند و از صدقه سر همان نجابت و حیاست که خیلی‌ها زنده‌اند، اما منتظر اقداماتی هستیم که در جهت تقویت ولایت است.

قسمت پایانی سخنم این است که تنها قبول داشتن ولایت فقیه و اینکه گه‌گاهی در جهت تقویت ولایت اقدام کنیم، کافی نیست. دوستان به این نکته دقت زیادی بکنید که نباید متناسب با خطراتی که در تضعیف ولایت وجود داشت و بحمدالله رفع شد، به تقویت ولایت بپردازید. یک انسان ولایتمدار باید ما به ازای هر قدم آنها هزار قدم در جهت تقویت ولایت بردارد تا جریان‌های ضد ولایی را برای همیشه پشیمان کند و امنیت، قدرت، اقتدار اجتماعی، اقتدار بین‌المللی و سلامت و صلابت جامعه روزافزون شود. ما در جهت تقویت ولایت شعار نمی‌دهیم. پشت شعارهای ما یک سلسله استدلال‌های عقلانی قرار دارند. ما نباید به میزان خطر تضعیف ولایت حرکت کنیم، بلکه حرکت ما باید چندین برابر باشد.

نمایندگان مجلس خبرگان حتماً این را بهتر از ما می‌دانند. نباید گفته شود الان که الحمدلله خطری ولایت را تهدید نمی‌کند و همه چیز خوب است، پس لازم نیست شعار خاصی بدهیم یا فریاد خاصی بزنیم. مشکلی پیش آمده که به جای آنکه تبدیل به تهدید شود، باید جبران شود و جبرانش هم کار ساده‌ای نیست. نمایندگان مجلس خبرگان، نمایندگان مجلس شورای اسلامی، هیئت دولت، قضات، استانداران، مدیران جامعه و همه نخبگان دیر یا زود مورد این سوال تاریخی قرار می‌گیرند که شما در جهت تقویت ولایت چه اقدام ویژه‌ای را انجام دادید؟ اینکه پاسخ بدهید ما ولایت را تضعیف نکردیم و در جهت ولایت بودیم، برای آینده و تاریخ و مردم ما کافی نیست.

پیامبر اکرم(ص) وقتی می‌بینند علی بن‌ابیطالب(ع) دارند تضعیف می‌شوند، نامه‌ای به مقداد می‌دهند و می‌گویند این را به علی‌بن‌ابیطالب(ع) برسان. علی‌بن ابیطالب(ع) با لشکر رهسپار مأموریتی هستند. پیامبر(ص) به مقداد می‌فرمایند: «وقتی می‌خواهی نزد علی بن‌ابیطالب(ع) بروی، مراقب باش که یک وقت از پشت سر یا پهلوی سپاه او نروی که مجبور باشد برگردد و تو را ببیند. لشکر را دور بزن و جلوی سپاه برو و منتظر بمان تا برسد، بعد نامه را به او بده و بگو این نامه را پیامبر (ص) تقدیم کرده است.» و به این ترتیب آداب‌دانی را در میان مؤمنان و پیروان صدیق ولایت رواج می‌دهند و به آنان می آموزند که باید در برابر علی‌بن‌ابیطالب(ع) چگونه رفتار کنند.

نباید همیشه شرایط بحرانی پیش بیاید تا از ولایت دفاع کنیم. هر کسی که می‌خواهد سلامت و صلابت آینده مملکت را تضمین کند باید هنگامی که پرونده خود را بررسی می‌کند ببیند در جهت تقویت ولایت چه قربانی‌ای داده است؟ چه فداکاری‌ای کرده است، چه اقدام ویژه‌ای انجام داده که جهانیان را مبهوت کرده است؟ بعضی‌ها چنان «آسته بیا آسته برو که گربه شاخت نزند» عمل می‌کنند که انسان حیرت می‌کند! در برابر حساس‌ترین مسایل یکی به نعل می‌زنند یکی به میخ. گاهی هم با سکوت از کنار مسایل می‌گذرند و خودشان را به تجاهل می‌زنند. اینها همه مورد مطالعه و مداقه قرار خواهد گرفت.

نتیجه تقویت ولایت در جامعه ما سلامت کل جامعه و صلابت و اقتدار سیاسی ما خواهد بود که نیاز جهان اسلام و کل جامعه بشری است. الحمدلله امدادهای غیبی هم یکی پس از دیگری دارند از راه می‌رسند و این امدادها انقلاب ما را یاری خواهند کرد. هر کسی در یاری این انقلاب عقب بماند و موتور ذهنی و احساسات انقلابیش کند کار کند، فردا نخواهد توانست سرش را بلند کند. بعضی از اوقات هنگامی که رسانه‌های خارجی از چیزی احساس درد می‌کنند و ناراحت می‌شوند یا چیزی را مسخره می‌کنند، دلیل بر این است که این مطلب، موضوع حساسی بوده و اینها آتش گرفته‌اند و معلوم می شود که باید روی این موضوع کار کرد.

در ماه محرم در ضمن صحبت به روایت مشهوری اشاره کردم که یاران امام زمان(عج) در مقابل مولای خود مانند کنیز هستند. تا به حال کسی علیه حرف‌های محرمی ما حرفی نمی‌زد و آن را دست نمی‌گرفت و شانتاژ نمی‌کرد، اما این صحبت را دست گرفته بودند که کنیزی اینها را ببینید. معلوم می‌شد بدجوری سوخته‌اند. این بین شیعیان سخن رایجی است که احترام امام زمان(عج) را نگهداشتن یک وظیفه حداقلی است و در برابر ایشان باید کنیز بود. اینها نمی‌توانند بفهمند که ولایت‌مداری یاران امام خیلی بالاتر از فهم آنهاست. ما انتظار داریم که این ولایت‌مداری اوج پیدا کند تا تفاوت‌ها دیده شود. وقتی ولایت‌مداری اوج پیدا کرد، مسلمانان جهان و محرومان، گمشده خود را پیدا خواهند کرد. حداقل در می‌یابند که باید رهبری چنین باصلابت و در اوج سلامت داشته باشند. تردید نداشته باشید هر کشوری که رهبری باصلابت و با سلامت کامل پیدا کند، با رهبری عزیز ما هماهنگ خواهد بود. مگر حضرت آیت‌الله سیستانی این گونه نیستند؟ مگر آقای سید حسن نصرالله این گونه نیستند؟ مگر اینها در اوج صلابت و سلامت رهبران جامعه خود و در عین حال هماهنگ با رهبری ما نیستند؟ ما از خدا می‌خواهیم مردم مظلوم تونس، مردم مظلوم مصر و مردم مظلوم منطقه رهبرانی چنین باصلابت و با سلامت پیدا کنند، چون در اوج هماهنگی با رهبری ما خواهند بود.

آن وقت آمریکایی‌ها برای اینکه این هماهنگی ذاتی رخ ندهد، هزاران ترفند را به کار می‌گیرند تا بر موج تحرک‌های منطقه سوار شوند و آنها را تخریب کنند. آنان اقدامات مختلفی را انجام می‌دهند و پیشاپیش حرف‌هایی را می‌زنند که شایسته شأن خودشان است و من حتی بازگوکردن و پاسخ دادن به آنها را هم لازم نمی‌بینم.

تقویت پایه‌های ولایت باید بیشتر از گذشته صورت بگیرد و همه باید در پرونده خود اعمال مشخصی را برای این تقویت داشته باشند، والا حکایت قیام توابین می‌شود که همگی کشته شدند، اما پس از مظلومیت امام حسین(ع) فایده نداشت. البته در مملکت ما مظلومیت اتفاق نخواهد افتاد و در اوج سلامت پیش خواهیم رفت.

این را هم عرض کنم که بر اساس بررسی‌های دقیق و پیش بینی‌های کاملاً کارشناسانه و بر اساس اخبار موجود از آخرالزمان و احوال جوامع شیعی، مطمئناً جریان ولایت روز به روز محکم‌تر می‌شود. خرداد ماه گذشته بود که همین جا به دوستان عرض کردم که من پیشگویی نمی‌کنم، ولی بر اساس محاسبات خودم عرض می‌کنم که در سال بعد نقش بسیار مقتدرانه و قوی رهبری جمهوری اسلامی را در منطقه خواهید دید. والله ما آن زمان کف دستمان را بو نکرده بودیم که در تونس و مصر انقلاب می‌شود. اصلاً کسی تصورش را هم نمی‌کرد. هفت هشت سال قبل یک دانشجوی تونسی از من پرسید ما در کشورمان چه باید بکنیم؟ دیکتاتوری خیلی شدید است. گفتم شما باید به حداقل‌ها اکتفا کنید. فعلاً بروید قرآن درس بدهید. گفت: آقا را ببین. درس دادن قرآن که حکمش اعدام است. من هر چه می‌گفتم او می‌خندید و می‌گفت: آقا! مثل اینکه شما بلد نیستید رهنمود بدهید. وقتی شنیدم برای اولین بار در تونس اذان داده‌اند، یاد حرف‌های آن دانشجو افتادم.

انسان نشانه‌ها و علایم را می بیند، مطالعه می‌کند و به نتایجی می رسد. شما هم مطالعه کنید، چه بسا به نتایج دقیق‌تری هم برسید. حالا من بر اساس همین مطالعات، برای اقتدار رهبری در جامعه اسلامی خودمان و در جهان اسلام، آینده را به این شکل پیش بینی می‌کنم. ما نمی‌خواهیم نخبگان جامعه دور انداخته شوند و دلمان برایشان می‌سوزد، وگرنه این ماشین با عظمت و قدرت پیش خواهد رفت و هیچ مانعی هم سر راهش نخواهد بود. تصور نکنند که ما داریم در باره تقویت ولایت با غصه و دردمندانه حرف می‌زنیم. ابداً. ما فقط دلمان می‌سوزد که جا نمانند. آینده، آینده‌ای است که اگر کسی به شکل جدی در تقویت رهبری گامی بر ندارد، برای ابد حذف خواهد شد، چه رسد به اینکه بخواهد رهبری را تضعیف کند. چنین فردی به‌سرعت و به‌سهولت از چشم مردم می‌افتد. [تکبیر جمعیت]

توصیه‌ای هم برای کسانی دارم که می‌خواهند هوشمندانه در جهت تقویت رهبری گام بردارند و آن اینکه نکند دچار محاسبات غلط شوید که آقا! یک جوری حرف بزنیم که مسخره‌مان نکنند. اصولاً شیوه دشمنان ولایت، مسخره کردن است و اگر یک جوری رفتار کردی که مسخره‌ات نکردند باید به خودت شک کنی. اگر سایتی، وبلاگی، تریبونی، نشریه‌ای دستت هست، یک وقت این بیم را به خودت راه ندهی که باید یک جوری از ولایت دفاع کنم که مسخره‌ام نکنند. یک جوری متعادل، متعادل بین حق و باطل منظورم هست، دفاع کنم که همه حرف مرا بپذیرند. کسی که این طور عمل کند، خودش ضرر کرده. علامت سلامت راه این است که توسط منکران و کافران تمسخر شود و بعد از آن است که برکات و اثرات عظیمی اعم از بیداری جامعه و رونق معنوی خود فرد را به همراه خواهد داشت.

قرآن کریم می فرماید: «یاحسرة على العباد ما یأتیهم من رسول إلا کانوا به یستهزئون ». تمسخر کردن بلا استثنا کار مخالفان پیامبران بوده است و به گزارش قرآن کریم :«ما ارسلنا من رسول» ما هیچ پیامبری را نفرستادیم: «الا کانوا به یستهزئون» الا اینکه مسخره‌اش کردند.

گاهی اوقات انسان می‌بیند نیروهای بسیار ولایتمدار و علاقمند به ولایت و برخوردار از عقلانیت ولایی، یعنی کسانی که می‌توانند عاقلانه دفاع کنند، در مسیر حرکتشان یک جوری سعی می‌کنند به تعبیر غلط، متعادل حرکت کنند که یک وقت تندرو تلقی نشوند. تندروی یعنی اقدام بیجا و اضافی کردن که بد است، ولی یادمان باشد که مقام معظم رهبری در قم فرمودند هر حرکتی را نباید به تندروی نسبت داد. تقویت رهبری توسط اقدامات شجاعانه در این زمان یک ضرورت است و نباید تندروی تلقی شود. مثل اینکه کسی یاران امام زمان(عج) را در شدت اطاعتشان از ایشان افراطی بدانند و بگویند: آقا! یک کمی سنگینی خودت را حفظ کن. یعنی چه که مثل کنیز در مقابل آقا تواضع می‌کنی؟ واقعاً امنیت جامعه‌ای که این همه دشمن دارد، وابسته به تقویت رهبری است و حتی نباید کسی جرأت کند که به مخیله‌اش خطور کند خلاف جریان اصیل ولایت حرکت کند و به خود بگوید آن قدر افشاگری خواهند کرد و آن قدر وقت خواهند گذاشت و علیه من تبلیغات درست خواهند کرد که دیگر نخواهم توانست سرم را بلند کنم. ما سخنان رهبری را نه فقط به این دلیل که ایشان گفته‌اند، بلکه به دلیل آنکه با عقل قابل دفاع است می‌پذیریم و سخن کسی را که سخنی غیر از ایشان می‌گوید و مشی‌ای غیر از ایشان را اختیار می‌کند، نه تنها نمی‌پسندیم که او را در بحری از حماقت غوطه‌ور می بینیم. بحث‌های اعتقادی و معنوی به جای خود، می‌گوییم که او از کمترین درایت سیاسی هم بی‌بهره است.

در زمان خود حضرت امام کسانی بودند که سعی می‌کردند سخنان امام را تعدیل کنند و دایماً می‌گفتند زیاد تند نروید! بگذارید این جوری بگوییم. آنها الان هم اگر دست‌شان برسد به سخنان رهبری هم رحم نمی‌کنند و می‌خواهند جریان ولایتمداری را تعدیل کنند! بعد از آن چه باقی خواهد ماند؟ ان‌شاءالله این مطالبه ما که باید بیش از پیش به تقویت ولایت و ولایتمداری پرداخته شود و نخبگان جامعه ما باید در این زمینه پیشتاز باشند تا مورد طرد و نفرین مردم قرار نگیرند، محقق شود و این نیازمند مجاهدت شبانه روزی کسانی است که می‌خواهند در پیروزی قریب‌الوقوع جهان اسلام و مقدمه سازی ظهور آقا امام زمان(ع) نقش فعالی را ایفا کنند. شما هم که نقش فعالی را ایفا نکنید، خدا فرشتگان و ملایکه و نیروهای گمنام زیادی در میان مردم دارد و آنها را به کار خواهد گرفت و از آنها در جهت مقدمه‌سازی برای ظهور آقا امام زمان(عج) استفاده خواهد کرد.

می‌خواستم در مورد مسایل منطقه هم سخنانی بگویم که الحمدلله سخنان مقام معظم رهبری در این زمینه کامل و واضح بود و مردم ما هم الحمدلله بسیار هوشیار هستند و نیاز به ذکر هیچ مطلبی نیست؛ اما این را هم از بنده به عنوان حسن ختام کلام داشته باشید. شما می‌بینید که آمریکایی‌ها در مقابل موج اسلام‌خواهی و حتی آزادی‌خواهی، موج استکبارستیزی و صهیونیسم‌‌ستیزی دیگر نمی‌توانند مقاومت کنند. در چنین وضعیتی به نظر شما آنها چه می‌کنند؟ تا جایی که به ضررشان نباشد با احتیاط با این قیام‌ها همراهی می‌کنند، تا آنجا که آمریکای جهانخوار به دولت مصر می‌گوید: آقا! کوتاه بیا و ژست دموکراتیک به خودش می‌گیرد! این جرثومه فسادی که تمام جنایت‌های دوران معاصر زیر سر اوست، دارد می‌گوید کوتاه بیا. این همراهی در تونس، در مصر و در هر کشوری که تحرکی صورت بگیرد، ادامه خواهد داشت.

پیش‌بینی شما از این همراهی چیست؟ آینده دور این همراهی را چه می‌بینید؟ آینده نزدیک این همراهی‌ها این است که اگر بتواند، این حرکت‌ها را از مسیرشان منحرف و یا با ایجاد آشوب، مردم این منطقه‌ها را از قیام خودشان پشیمان می‌کند. ولی آینده دور چگونه خواهد بود؟ یک کمی محاسبه کنید. می‌خواهم کوتاه سخن بگویم. بنده پیش‌بینی می‌کنم و محاسبات هم همین را می‌گویند که در آینده ان‌شاءالله نه چندان دوری اینها می‌فهمند که نمی‌توانند در مقابل حرکت اسلام‌خواهی بایستند. البته الان هم این را فهمیده‌اند. پس باید چه کار کنند؟ خواهید دید که به این نتیجه خواهند رسید که باید بیایند و موج‌های بعدی اسلام‌خواهی را خودشان در منطقه سازماندهی کنند.

شما این پیش‌بینی را نمی‌کنید؟ چرا صبر کنند که موج اسلام‌خواهی بلند شود و بعد برای کنترل آن هزینه‌های زیادی را بپردازند؟ از همان اول موج‌های اسلام‌خواهی و تحرک‌های اسلام‌خواهی را در منطقه شکل می‌دهند. آیا این پیش‌بینی معقول به نظر می‌رسد که قدم بعدی را بگویم؟

فهمش خیلی راحت است. وقتی می‌بینند دور، دور اسلام‌خواهی، آزادی‌خواهی یا حتی استکبارستیزی و صهیونیسم‌ستیزی است، می‌گویند چرا ما این کار را نکنیم؟ خودمان می‌آییم و یک حرکت ایجاد می‌کنیم. این طور نیست که اینها بگویند حالا که دستمان لو رفته، می‌رویم و حرکت دیگری را انجام می‌دهیم. یقین داشته باشید که راه دیگری ندارند. تمام راه‌ها را بشمرید. راه دیگری نمانده. مجبورند این راه را بروند.

بعد از شما سوال می‌کنم اگر اینها بخواهند در منطقه یک حرکت اسلام‌خواهانه و استکبارستیزانه و حتی به صورت ظاهری ضد صهیونیسم راه بیندازند که خودشان آن را هدایت کنند، دست کدام کشور خواهد بود؟ خواهش می‌کنم با محاسبه پاسخ بدهید. بنده تصورم این است که اینها این حرکت را به صورت فرامنطقه‌ای در کنار فلسطین اشغالی انجام خواهند داد. چرا؟ چون ده سال است که به دنبال تغییر نقشه خاورمیانه بوده‌اند و تا به حال نشده است. حرکت اسلام‌خواهانه‌ای که توسط صهیونیست‌‌ها و غربی‌ها سازماندهی شود، فرامنطقه‌ای خواهد بود و حرکتی است که می‌اید و سعی می‌کند در چند کشور خودی نشان بدهد. منطقه آغازین آن کجا خواهد بود؟ فرض کنید که ما منطقه آغازین را پیش بینی نمی‌کنیم، ولی اگر یک حرکت به ظاهر اسلام‌‌خواهانه توسط استکبار در منطقه شکل بگیرد و بخواهد نقشه خاورمیانه را به هم بزند، باید مرز بین اردن و سوریه و عراق و عربستان را به هم بریزد تا نقشه خاورمیانه عوض شود. حتی باید به مرزهای سوریه و ترکیه هم تعدی کند.

چرا نقشه خاورمیانه باید به هم بریزد؟ چرا حیات استکبار به موضوع بسته است؟ علتش را از کسانی بپرسید که بیش از ده سال است دارند فریاد می زنند که نقشه خاورمیانه باید تغییر کند. باید دوره بگذاریم و در مورد این موضوع بحث کنیم که چرا این قضیه این قدر برای استکبار مهم است؟

این حرکت اسلام‌خواهانه‌ای که بخواهد نقشه خاورمیانه را به هم بریزد و یک جنگ داخلی منطقه‌ای را به راه بیندازد، با یک منطق دیگر هم جور در می‌آید. وقتی انتفاضه شروع شد، شارون گفت اگر انتفاضه خاموش نشود، مردم خاورمیانه باید منتظر اتفاقات مهمی باشند. طبق پروتکل‌ها آنها رفتند و سربازان مسیحی را آوردند و به جنگ مسلمان‌ها در منطقه فرستادند تا خودشان امنیت پیدا کنند، ولی نتیجه نگرفتند. بعد تصمیم گرفتند از سربازان مسلمان علیه مسلمانان استفاده کنند. پیش بینی بنده این است که اینها یک حرکت فرامرزی اسلام‌خواهی در منطقه به راه می‌اندازند. اول شعارهای اسلامی می‌دهند، بعد شروع می‌کنند به قلع و قمع و نابود کردن مسلمانان منطقه. آیا آمریکا برای تضعیف اسلام‌خواهی در منطقه راه دیگری دارد؟ تا فردا صبح وقت دارید فکر کنید ببینید راه دیگری وجود دارد یا نه؟

اگر به اینجا برسیم، آیا شبیه ظهور سفیانی که در روایت فرموده‌اند که در خاورمیانه خواهد بود، نیست؟ آیا در روایات نفرموده‌اند که سفیانی ابتدا ادعای اسلام‌خواهی و آزادی‌خواهی می‌کند، ضد استکبار شعار می‌دهد، ولی از داخل با آنها بسته و بعد می‌آید فرامرزی عمل می‌کند، مرز بین اردن و سوریه را به هم می ریزد، مرز سوریه و ترکیه را به هم می‌ریزد، مرز عراق و سوریه را به هم می‌ریزد، مرز عراق و عربستان را به هم می‌ریزد. سفیانی‌ای که ما در روایات خوانده‌ایم، عیناً همین نقشه تغییر خاورمیانه را عمل می‌کند. اولش هم با یک موج اسلام‌خواهی است و پشتش هم غربی‌ها هستند.

الان به وضع منطقه که نگاه می‌کنیم می بینیم شرایط از نظر تحلیل سیلسی و تحلیل اوضاع منطقه خیلی به سفیانی نزدیک شده. می‌پرسید سفیانی کی ظهور می‌کند؟ بنده که خبر ندارم، ولی در مقام تحلیل عرض می‌کنم که خیلی به هم نزدیک شده است. بگذریم از اخباری که قبل از ظهور در مورد سرنگون شدن برخی از حکام ستمگر در منطقه وجود دارند. حالا دیگر در آنت جزییات وارد نمی‌شوم.

ما در چه شرایطی به سر می‌بریم؟ انصافاً شرایط ما خیلی به شرایط آخرالزمان نزدیک شده است. این آمادگی را در خودتان داشته باشید، وضع منطقه را با بصیرت تعقیب کنید، با بصیرت به تقویت امنیت جمهوری اسلامی بپردازید که یک راه بیشتر ندارد و آن هم تقویت ولایت است. وقتی اوضاع منطقه به هم ریخت، تنها نقطه باثبات و امنیت کجاست؟ مملکت شیعی ایران[صلوات حضار]

ان‌شاءالله همه آرزوهای مردم مظلوم و نازنین ایران اسلامی مه محقق خواهند شد و ما خواهیم دید که سال‌ها مرگ بر آمریکا گفته‌ایم، مرگ آمریکا را به چشم خواهیم دید؛ سال‌ها مرگ بر اسراییل گفته‌ایم؛ مرگ اسراییل را واهیم دید. سال‌ها علیه ظلم و ستم و استکبار فریاد زده‌ایم، ظلم و استکباری که تمدن غرب بر آن بنا نهاده شده است؛ فروریختنش را ان‌شاءالله خواهیم دید و خون شهدا اثر خودش را خواهد گذاشت. آن وقت است که تازه جلسات روضه‌خوانی راه می‌اندازیم و می‌نشینیم و در بهار آزادی جای شهدا را خالی و پای رکاب آقا امام زمان(عج) برای ابا عبدالله الحسین(ع) گریه می‌کنیم. علمداران آقا امام زمان(عج) برای علمدار حسین(ع) چه گریه‌ای بکنند. آید به جهان اگر حسین دگری / حاشا که برادری چو عباس آید. ان‌شاءالله که شما جزو علمداران آقا باشید.

دعا کنیم خدایا ! تحولات منطقه را مقدمه عاجل ظهور آقا امام زمان(عج) قرار بده. پیامبر گرامی وعده فرموده است که فتنه‌های آخرالزمان موجب رسوایی منافقین خواهد شد. خدایا! فتنه 88 را کماکان موجب رسوایی منافقین که تا کنون رسوا نشده‌اند، قرار بده. خدایا! در برابر دیگان ما دست‌های مجروح رهبر ما را به دستان پر برکت مهدی فاطمه متصل بفرما. خدایا! در اثر صلابت اسلام و عزت مسلمین و اقتدار جامعه اسلامی ما دشمنان را روز به روز دچار اشتباهات بیشتر بگردان و آنان را با اشتباهات خودشان نابود بگردان.

خدایا! مردم مصر را به عالی‌ترین بصیرت و به پیروزی‌های غیرمترقبه فراوان‌تر از مجاهدتی که دارند، برسان.
خدایا! منافقانی را که در مصر بخواهند قیام مردم را منحرف کنند و کافرانی را که بخواهند پشت پرده بر این قیام آثار سوء بر جای بگذارند، رسوا و نابود بگردان. موجبات تحول تمام مردم مسلمان و نجات و خلاصیشان از مکاید کفار و مستکبران عالم را فراهم بگردان.

یک دعای بین‌المللی فرامذهبی و فرا اسلامی هم بکنیم. خدایا! مسیحیان مظلوم عالم را که تحت ستم صهیونیست‌ها هستند با ظهور آقا امام زمان(عج) و پشت سر ایشان حضرت مسیح بن مریم(ع) از زیر یوغ ستم صهیونیست‌ها نجات عنایت فرما.

خدایا! نابودی صهیونیسم را در برابر دیدگان ما و با دستان ما محقق بگردان. دل رهبر عزیز انقلابمان را هر لحظه شادتر بگردان. بهترین اخبار شادی‌آفرین را برای مردم مسلمان منطقه، برای مردم ایران اسلامی، برای قلب نایب امام زمان(عج) در این هفته به ارمغان بیاور. و صلی الله علی محمد و آله.



اخوان المسلمین مصر به جنجال فتنه گران موسوی پایان داد


اخوان المسلمین مصر به جنجال فتنه گران موسوی پایان داد
در چند روز گذشته رسانه های فتنه گران همچون گذشته در یک جنجال رسانه ای گسترده و کذب هیاهوی زیادی براه انداختند و ادعا کردند که اخوان المسلمین در بیانیه ای رسمی از سخنان رهبر معظم انقلاب حضرت امام خامنه ای در نماز جمعه تهران که پیرامون انقلاب مصر و تونس صورت گرفته بود، انتقاد کرده است.

کلمه، این جنجال رسانه ای فتنه گران قرار بود با شیطنت  شبکه تلویزیونی بی بی سی در یک گفتگوی زنده تکمیل شود که مثل همیشه روسیاهی برای جنبش کذاب رقم خورد.

شبکه تلویزیونی بی بی سی در برنامه زنده خود از "کمال الهلباوی" از اعضای ارشد اخوان المسلمین مصر سوال کرد که رهبر جمهوری اسلامی ایران در نماز جمعه این هفته در مورد اتفاقات مصر اظهار نظر کرده و گفته اند یک انقلاب سراسری اسلامی در منطقه در حال شکل گیری است واکنش اخوان المسلمین به صحبت های ایشان چیست؟ الهلباوی در پاسخ گفت: من از 'امام' خامنه ای و تمام کسانی که از انقلاب مصر حمایت می کنند تشکر می کنم .

وی خاطرنشان کرد:‌ در مصر احزاب زیادی فعالیت می کنند بنابراین قانون اساسی باید تغییر کند و مردم باید نمایندگان مجلس را خودشان انتخاب کنند.

الهلباوی اظهار داشت: بعد از رفتن مبارک باید انتخاباتی سالم برگزار شود و مردم نوع حکومت آینده را انتخاب خواهند کرد.

وی افزود: اگر آنها دولت اسلامی بخواهند که امیدوارم این طور شود، این خواسته ملت است .

وزیر خارجه مصر باید از مواضع رهبر انقلاب ایران قدردانی کند

مجری بی بی سی در اقدامی زیرکانه اظهارات ضد ایرانی اخیر احمد ابوالغیط وزیر خارجه مصر را پیش کشید که عضو ارشد اخوان المسلمین هوشمندانه پاسخ داد: اول از همه وزیر خارجه مصر باید از وزارت کنار برود و دوم این که او از روابط مسلمانان با هم شناخت درستی ندارد و در حرف های خود باید از حمایت رهبران ایران از انقلاب مصر قدردانی کند.

الهلباوی افزود:با تاسف باید بگویم وزیر خارجه مصر با حملات غرب علیه ایران همراه شده که این قابل قبول نیست.

بی بی سی در ادامه حوادث انتخابات ایران را پیش کشید و عضو ارشد اخوان المسلمین در پاسخ گفت: من هم امیدوار بودم دولت خوبی مثل دولت ایران و رییس جمهوری خوب و شجاعی مثل آقای احمدی نژاد داشتیم.

الهلباوی اظهار داشت: احمدی نژاد عقیده اش را بیان می کند به درست یا به غلط بودن آن کاری ندارم، اگر کشورهایی مانند آمریکا و بریتانیا حق پیشرفت دارند چرا نباید کشوری مانند ایران هم حق پیشرفت داشته باشد.

وی گفت: کشورهایی مانند چین و هند از فناوری هسته ای برخوردارند چرا کشورهای مسلمان چنین حقی نداشته باشند.



نقش آفرینان فتنه از ابتدا مرجعیت دینی را قبول نداشتند

شاهد توحیدی | تصور انسان از مشکلات زندگی بستگی تام به توانایی‌های روحی و روانی او و میزان ایمان و اعتقاد وی به خدای لایزال دارد. معمولاً کسانی از زندگی گله و شکایت بسیار دارند که با دشواری‌ها بیگانه‌اند. آنان که عمر خود را در راه استیفای حقوق مردم و برقراری احکام الهی صرف کرده‌اند، مصائب را عین نعمت می‌دانند و همواره خدای خود را شاکرند که آنان را برای تحمل این مصائب برگزیده است، همان تعبیر زیبایی که در کلام حضرت زینب(س) شنیده‌ایم که پس از تحمل مصائب سترگ کربلا در پاسخ به طاعنان فرمود: «جز زیبایی ندیدم.‌» این را همه کسانی که زیر بار ستم سر خم نکردند و استوار و نستوه ایستادند، عمیقاً درک می‌کنند و خانم طاهره سجادی و آقای مهدی غیوران مصداق کامل این تعبیر هستند. باسپاس از این زوج مبارزکه پذیرای ما شدند.

با تشکر از وقتی که در اختیار ما قرار می‌دهید، قبل از هر چیز می‌خواهیم تعبیر و تفسیر شما را از مصیبت بدانیم.

سجادی: بستگی دارد که انسان به زندگی و دشواری‌های آن چگونه بنگرد. در برابر عزم و اراده بشر، هیچ مصیبتی غیر قابل تحمل نیست، مگر آنکه خود بخواهد تسلیم شود. بنا بر عقاید دینی ما، شهادت اوج سعادت است و تسلیم معنا ندارد. اگر انسان هدف و مقصودی عالی را در نظر داشته باشد، تحمل هر مصیبتی آسان می‌شود. در تمام آن روزها و سال‌هایی که در زندان شکنجه‌های روحی و جسمی را تحمل می‌کردم، دورنمای رهایی مردم از ظلم و حاکمیت احکام اسلام، همه آن مصائب را در نگاهم زیبا می‌کرد. آنچه که به زندگی معنا و مفهوم و ارزش می‌دهد، هدف متعالی است. من در زندان برای همسر و فرزندانم به‌شدت نگران بودم، ولی با تمام آزار و اذیت‌هایی که می‌دیدم، هر وقت به آن روزها فکر می‌کنم، دلم برای حال خوبی که داشتم تنگ می‌شود!

غیوران: واقعیت این است که وقتی انسان به تکلیف خود عمل می‌کند، هر مصیبتی که پیش بیاید، قابل تحمل و زیباست. انسان هنگامی در خود احساس سرافرازی و غرور می‌کند که به آنچه خداوند بر عهده او گذاشته است، عمل کند و یکی از این تکالیف، تلاش در راه برقراری عدالت و اجرای قوانین الهی است. البته گفتن این حرف خیلی ساده‌تر از عمل به آن است. چه بسا انسان بسیاری چیزها را می‌داند و حتی به دیگران هم تکلیف می‌کند، اما چون در باور خودش ننشسته است، در حد حرف باقی می‌ماند. بین دانستن و باور کردن و عمل کردن فاصله بسیار است. البته خدا هم باید کمک کند، چون جز با لطف او تحمل درد و شکنجه و مصیبت ممکن نیست. انسان اگر بتواند این حقیقت را در دل و جان خود نهادینه کند که هر کاری را برای رضای خدا انجام بدهد، آنگاه تحمل هر شکنجه‌ای نه تنها آسان می‌شود، بلکه شادمانی و شیرینی آن زندگی را برای انسان معنادار و زیبا می‌کند.

با این تعابیری که به کار بردید، چنین به نظر می‌رسد که در زندان ساعات و لحظات خوشی داشتید!

غیوران:
تا تعبیر شما از خوشی چه باشد. خوشی در نظر هر کسی معنای خاصی دارد. هنگامی که همسرم و دیگران در زیر بدترین شکنجه‌ها مقاومت می‌کردند و حتی بعضی از آنها برای رسیدن به هدف و آرمان‌ خود از جانشان هم می‌گذشتند و دژخیمان رژیم پهلوی در برابر این همه استقامت و شرف، عاجز و درمانده می‌شدند، شادی و سرافرازی آن لحظات با هیچ چیزی در زندگی قابل مقایسه نیست.

سجادی: در فاصله سال‌های 53 و 54، فشار و شکنجه روی زندانیان سیاسی بسیار زیاد شده بود. یک بار آرش، شکنجه‌گر وحشی ساواک، زیر شکنجه‌های هولناک جان مرا به لبم رساند، ولی ناگهان حرفی از دهانش پرید که من همه رنج و درد خود را فراموش کردم و چنان شادی و نشاط عجیبی را احساس کردم که دیگر هرگز در عمرم تجربه نکرده‌ام. او گفت هر چه شوهرت را شکنجه داده‌اند، یک کلمه هم حرف نزده است. ناگهان چنان نیرویی را در خود احساس کردم که کمترین ‌ترسی در دلم باقی نماند و از هیچ شکنجه‌ای آزرده نشدم. آن حال خوش را با هیچ واژه‌ای نمی‌توانم توصیف کنم. باید انسان در آن موقعیت قرار بگیرد تا بفهمد از چه سخن می‌گویم.

خانم سجادی! در سال‌های سیاه خفقان، با توجه به اینکه بسیار جوان بودید، از اینکه می‌دانستید همسرتان در مبارزات سیاسی نقش دارند، دچار ‌ترس نمی‌شدید؟

سجادی:
نگران بودم، اما رنج نمی‌بردم. به هرحال بی‌تجربگی و جوانی باعث می‌شد که همواره نگران آقای غیوران باشم. البته قبل از ازدواج با ایشان، در خانواده‌ای بزرگ شده بودم که با سیاست بیگانه نبودند. مادر من به فدائیان اسلام علاقه خاصی داشت. خود من هم هر وقت از جلوی مغازه نجّاری شهید خلیل طهماسبی رد می‌شدم و به مدرسه می‌رفتم، هزاران سؤال در ذهنم شکل می‌گرفت و می‌خواستم بدانم چگونه است که بعضی از انسان‌ها اینطور با شهامت و شجاعت، برای نجات مردم از چنگال ظلم حاکمان، زندگی خود را به خطر می‌اندازند.

آقای غیوران هم برای ادای تکلیف و مبارزه در راه آرمان، شهامت و شجاعت خاصی داشتند و دارند. این شجاعت، به من روحیه و دلگرمی می‌داد، اما در عین حال هر بار که ایشان به مسافرت می‌رفتند، دلم زیر و رو می‌شد و تا وقتی برمی‌گشتند، حال خود را نمی‌فهمیدم. کاری هم نمی‌توانستم بکنم. کم‌کم متوجه شدم که این روحیه ابداً خوب نیست و باید به جای نگرانی و دلشوره، سعی کنم خودم هم مسئولیت‌هایی را به عهده بگیرم و با نگرانی خود مانع ایشان نشوم.

عملاً چه کردید؟

سجادی: دائماً به خودم گوشزد می‌کردم که هر کسی مسئولیتی دارد و باید آن را انجام بدهد. یادم هست اولین باری که احمد رضایی را دیدم، وقتی بود که به آقای غیوران چمدانی داد که در آن غیر از قرآن و یک جفت کفش چیزی نبود. آقای غیوران کاغذی را به من دادند و گفتند آن را در لباسشان جاسازی کنم. من همیشه سعی می‌کردم اطلاعاتی را که لازم نیست، ندانم تا اگر یک وقتی دستگیر شدم و شکنجه‌ام کردند، حرفی نداشته باشم بزنم، به همین دلیل بی‌آنکه کاغذ را بخوانم، آن را لوله کردم و لای درز شلوار دوختم و آقای غیوران با آن کت و شلوار به فرانسه رفتند.

غیوران: اما من چون معتقدم برخلاف حرفی که همه می‌زنند و سعی می‌کنند القا کنند که زن‌ها موجودات ضعیفی هستند، آنها چه از نظر جسمی و چه از لحاظ روانی مقاوم‌تر از مردان هستند، به شدت خانم، نگران ایشان نبودم. تنها نگرانی من این بود که در صورت گرفتار شدن، آن مزدوران از خدا بی‌خبر به ایشان بی‌احترامی کنند، وگرنه‌تردید نداشتم که زیر شکنجه‌ها تاب می‌آورند. همسرم قبل از دستگیری هم بارها نشان داده بودند که بسیار آدم باهوش و با درایتی هستند. همین نکته‌ای که به آن‌اشاره کردند که اطلاعاتی را که لازم نبود، کسب نمی‌کردند، نشانه تیزهوشی ایشان است. هنگامی که مبارزین به منزل ما می‌آمدند، با اینکه ایشان زن جوانی بودند و قاعدتاً باید کنجکاوی به خرج می‌دادند، اما سعی می‌کردند هرچه کمتر آنها را بشناسند، چون معتقد بودند به این شکل احتمال خطر کمتر می‌شود.

سجادی: راستش من آن روزها خیلی خوب علت این کارم را نمی‌دانستم، اما بعدها که به زندان افتادم متوجه شدم که چقدر درست فکر کرده بودم، چون شکنجه‌گران از هر وسیله‌ای برای بیرون کشیدن اطلاعات از من و همسرم استفاده می‌کردند و من چون افراد را که با آقای غیوران مرتبط بودند، نمی‌شناختم، طبیعتاً نمی‌توانستم در باره آنها اطلاعاتی به مأموران رژیم بدهم. یادم هست یک وقتی دخترم را برای کلاس آمادگی به مدرسه رفاه می‌بردم. آقای غیوران به من گفته بودند که مینی‌بوس‌های مدرسه رفاه به نام ایشان، ولی متعلق به مدرسه هستند. در زندان کمیته مشترک که بودم، یک روز بازجو همین مسئله را عنوان کرد که: «چطور می‌گویی شوهرت درآمد ندارد؟ اگر ندارد از کجا پول آورده و سیزده تا مینی‌بوس برای مدرسه رفاه خریده؟» گفتم: «آن مینی‌بوس‌ها مال مدرسه بودند نه مال او.‌» بعداً معلوم شد که عیناً همین سؤال را از آقای غیوران پرسیده بودند و ایشان همین جواب را داده بودند. می‌خواهم بگویم که حتی در مورد چنین مسائلی هم اطلاعات داشتند و می‌خواستند از این طریق از ما حرف بکشند.

چه شد که با این همه احتیاط دستگیر شدید؟

غیوران:
بعد از جریان وحید افراخته دستگیر شدیم.

بعد از تغییر ایدئولوژیک سازمان مجاهدین؟

غیوران: بله، البته من نمی‌دانستم که اینها تغییر ایدئولوژیک داده‌اند و بعداً در زندان کمیته مشترک فهمیدم. حدود سال 53 بهرام آرام یک روز به من گفت که می‌خواهد مرحوم آیت‌الله طالقانی را ببیند. ایشان تازه از تبعید برگشته بودند. من با آیت‌الله طالقانی صحبت کردم و ایشان گفتند مانعی ندارد. روز و تاریخی معین شد و اعظم خانم، آیت‌الله طالقانی را سر ساعت آوردند و من ایشان را تحویل گرفتم و ماشین خودم را به اعظم خانم دادم و با ماشین ایشان آقا را بردم. بهرام آرام در جایی که قرار داشتیم، آیت‌الله طالقانی را تحویل گرفت و نزد وحید افراخته برد. مرحوم طالقانی چند روز بعد از من پرسیدند: «فلانی اینها تغییر ایدئولوژی داده‌اند؟» گفتم: «نمی‌دانم، ولی تحقیق می‌کنم.‌» من از طرف سه مجتهد، از جمله خود آقای طالقانی اجازه داشتم که به اینها کمک کنم. ایشان گفتند: «دیگر جایز نیست که این کار را بکنید.‌» و من هم کمک‌ها را قطع کردم، اما هنوز با آنها ارتباط داشتم. بعد بهرام آرام از من خواست که با آقای هاشمی هم صحبت کند. ایشان هم پس از آن ملاقات از من پرسیدند که آیا اینها تغییر ایدئولوژی داده‌اند؟ گفتم درست نمی‌دانم و باید تحقیق کنم. آنها هنوز تغییر ایدئولوژی خود را علنی نکرده بودند، اما با آقای طالقانی و آقای هاشمی صحبت و حتی آنها را تهدید هم کرده بودند. وحید افراخته که دستگیر شد، همه را لو داد.

وحید افراخته چه جور آدمی بود؟

غیوران:
یک بازجوی درست و حسابی! قبل از سال 54 احمد یا رضا رضائی، من و او را فرستادند تا در میتینگی که دربار گذاشته بود، بمبی صوتی ‌ کار بگذاریم. قرار بود در ساعت 9 صبح سخنرانی شود. ما شب قبل رفتیم و بمب را کار گذاشتیم. فردا صبح آن بمب منفجر شد و مدعوین فرار کردند. یک بار که مرا به کمیته مشترک بردند از من پرسیدند: «تو وحید افراخته را می‌شناسی؟» گفتم: «نه» چندین بار این را از من پرسیدند و من جواب منفی دادم. بالاخره ما را روبه‌رو کردند. من سعی کردم به هر شکلی که شده به وحید افراخته بفهمانم که من حرفی نزده‌ام و تو هم چیزی را بروز نده، ولی او متوجه نشد و برگشت و به من گفت: «تو مرا نمی‌شناسی؟ یادت نیست رفتیم با هم بمب کار گذاشتیم؟»

من با عصبانیت به آرش که بازجوی من بود گفتم: «این با کس دیگری رفته، حالا نمی‌خواهد او را لو بدهد، پای مرا می‌کشد وسط.‌» ولی آنها خیلی به وحید افراخته اعتماد داشتند، طوری که حتی پرونده‌های مبارزین را هم می‌دادند به او که بخواند. اوایل خیلی با ساواک همکاری نکرد و حتی کمی هم مقاومت کرد، ولی بعد تمام اطلاعاتی را که بهرام آرام به او داده بود، لو داد. او حتی جاسازی‌های خانه ما را هم لو داده بود.

سجادی: او خودش حتی اسم آقای غیوران را هم نمی‌دانست، ولی چون بهرام آرام زیاد به خانه ما می‌آمد، از طریق او همه اطلاعات را گرفته بود.

غیوران: من را ‌ که با وحید افراخته روبه‌رو کردند، دیدم همه اطلاعات منزل ما را کامل می‌داند. معلوم بود که بهرام آرام همه چیز را به او می‌گفته و فقط حرف‌هایی را به او نزده که من به بهرام آرام نگفته بودم. از جمله اینکه یک بار آقای هاشمی که منزلشان کمی پائین‌تر از منزل ما بود به من گفتند: «یکی از دوستان می‌خواهد به ما دو تا اسلحه بدهد.‌» پرسیدم: «مطمئن هستید که نفوذی نیست؟» گفتند: «بله، مطمئنم.‌» گفتم: «پس من می‌آیم و اسلحه‌ها را جاسازی می‌کنم. اگر لو رفت، بگوئید کار من است، اگر هم لو نرفت، بعد از یک ماه می‌آیم و تحویل می‌گیرم.‌» خوشبختانه این مطلب را به بهرام آرام نگفته بودم، وگرنه او هم به وحید افراخته می‌گفت و جرم آقای هاشمی خیلی سنگین‌تر از آنچه که بود می‌شد.

پس چرا وحید افراخته را با این همه خوش‌‌خدمتی کشتند؟

غیوران:
چون پرونده‌اش دست ساواک نبود و دست آمریکایی‌ها بود و این آنها بودند که باید نظر می‌دادند. پرونده ما مربو‌ط به مستشاران آمریکایی می‌شد، به همین دلیل ساواک او را تخلیه اطلاعاتی کرد و بعد هم به دستور امریکایی‌ها اعدام شد.

سجادی: من وحید افراخته را بیرون از زندان ندیده بودم و در زندان دیدم. بسیار آدم ‌ ضعیف‌النفسی بود. برای امثال او فقط مهم بودن و قدرت داشتن معنا داشت، به همین دلیل ساواکی‌ها به او اتاق مخصوصی داده بودند و مثل ما در سلول نبود. آرش به شهید دکتر لبافی‌نژاد گفته بود بیا و با ما همکاری کن تا مثل وحید افراخته وضعت خوب بشود. بازجوها هم از این وضعیت دل خوشی نداشتند و غر می‌زدند که ساواک خیلی به او امکانات داده و او دارد کم‌کم از همه چیز سر در می‌آورد، غافل از اینکه بالایی‌ها برایش حسابی نقشه کشیده بودند. وحید افراخته را برای همه بازجویی‌ها می‌آوردند. چندان هم حال خوبی نداشت، چون او را شکنجه کرده بودند، اما اطلاعات کامل و دقیقی در باره همه قرارهای ما داشت و طوری نشانی همه چیز و همه جا را می‌داد که انسان حیرت می‌کرد. البته من می‌گفتم دروغ می‌گوید، ولی همه را دقیق و درست می‌گفت. معلوم می‌شد در همه جا ما را تعقیب می‌کرده. خیلی هم عجله داشت که همه اطلاعاتی را که دارد زودتر به ساواک بدهد. در روز دادگاه هم حرفی را ناگفته باقی نگذاشت. روزی که احکام را دادند به او گفتم: «این همه خوش‌خدمتی کردی، آخرش هم که برایت حکم اعدام دادند!» با خوش‌باوری گفت: «حکم با اجرا فرق می‌کند.‌» به او گفته بودند برایت حکم اعدام می‌دهیم، ولی اجرا نمی‌کنیم. بسیار آدم پستی بود.

غیوران: نسل اول اینها خیلی بچه‌های خوب و متدینی بودند، اما نسل دوم به بعد آدم‌های کثیفی بودند. آدم تصورش را هم نمی‌کرد وضع به این شکل در آید.

سجادی: بهرام آرام هم بچه بدی نبود، البته بعضی از آنها زمینه التقاط داشتند و شیوه‌های تبلیغاتی‌ سازمان هم خیلی قوی بود، به همین دلیل بچه‌هایی که گرفتار اینها می‌شدند، از کتک خوردن و فحش شنیدن و حتی مردن هم باکی نداشتند. بعضی از طرفداران سازمان موقعی که انقلاب شد و از زندان بیرون رفتند، هنوز یکی دو سالی در همان حال و هوا بودند و باورشان نمی‌شد که سران سازمان چنین آدم‌هایی از کار درآمده‌اند. خیلی‌ها هم متوجه نشدند و متأسفانه تاوان‌های سنگینی دادند.

غیوران: مصیبت اینجاست که اغلب اینها پدر و مادرهای مؤمنی هم داشتند و سازمان آنها را گرفتار بی‌دینی و الحاد کرد.

دلیل اعدام‌های درون سازمانی‌شان چه بود؟

سجادی:
ما نمی‌دانستیم شریف واقفی را کشته‌اند. در زندان که بودیم فهمیدیم.

غیوران: اینها به هیچ اصلی پایبند نبودند و هر کسی را با زدن یک برچسب، می‌کشتند و یا در شرایط بدتر از مرگ قرار می‌دادند. وحید افراخته در سطوح بالای سازمانی بود و از همه چیز خبر داشت و به همین دلیل هم اعترافات او به همه لطمه زیادی زد.

هنگامی که در زندان بودید، قضیه آن فتوای مشهور پیش آمد. از آن رویداد چه خاطره‌ای دارید؟

سجادی
: در زندان کمیته مشترک که بودم، خواهران رضایی‌ها، از جمله فاطمه رضایی نظرشان نسبت به آیت‌الله طالقانی خیلی منفی بود و مدام می‌گفتند دوره تاریخی روحانیون تمام شده و همه آنها همین طور هستند. فقط تا مرحله‌ای در مبارزه پیش می‌آیند و بعد می‌برند. بعدها وقتی می‌دیدم که اینها دائماً تکرار می‌کنند پدر طالقانی! پدر طالقانی! واقعاً حیرت می‌کردم.

غیوران: فتوا که داده شد، حدود 13 نفر از بند یک نزد ما آمدند و شهید لاجوردی، آقای بادامچیان و آقای عسگراولادی با من حرف زدند. من گفتم: «قرار است ما از مجاهدین جدا شویم.» آقای لاجوردی و آقای عسگراولادی گفتند: «فعلاً دو سه روزی حرفی نزن، ما با مسعود رجوی صحبت می‌کنیم. اگر قبول کرد و با هم بودیم که هستیم، اگر نه ما جدا می‌شویم و شما هم جدا شو.‌» آنها دو سه جلسه با مسعود رجوی صحبت کردند و بالاخره گفتند: «ما از فردا صبح از اینها جدا می‌شویم. تو هم خواستی بیا.‌» فردا ظهر از نگهبانی آقای عسگراولادی را خواستند و پرسیدند: «غیوران چرا آمده پیش شما؟» ایشان جواب داده بود که: «ما غیوران را از قبل می‌شناختیم و حالا هم پیش ما آمده.‌» قرار شد اگر از من هم پرسیدند همین را بگویم که حرفمان دو تا نشود.

ماجرای دستگیری شما به چه شکل بود؟

غیوران:
مرا فقط در ارتباط با سرتیپ زندی‌پور و مستشاران امریکایی دستگیر کردند و اطلاعات دیگری در باره من نداشتند، وگرنه وضعیت از آن هم دشوارتر می‌شد. آنها مرا با کابل زدند، بدنم را سوزاندند و خلاصه طوری شکنجه‌ام دادند که خودشان به این نتیجه رسیدند که دیگر زنده نمی‌مانم. بالاخره گفتم:‌ «اگر جای علی را نشانتان بدهم، مرا آزاد می‌کنید؟» گفتند: «بله.‌» گفتم: «پس مرا ببرید به مغازه‌ام در سرچشمه. علی می‌آید آنجا.‌» اصلاً نمی‌دانم چه شد که این حرف‌ها توی ذهنم ردیف شدند! گفتند: «چه جوری می‌آید؟» گفتم: «تلفن می‌زند و می‌پرسد که آیا باتری حاضر است یا نه؟» با همین قصه‌ها آنها را به مغازه‌ام بردم. قصدم از این‌ترفند، سه چیز بود. اول اینکه می‌خواستم در این مدت، دست‌کم کتک نخورم، دوم یک جوری به هادی‌خان پیغام‌ برسانم و سوم اگر توانستم فرار کنم.

یادم هست که سه چهار نفر با مسلسل مراقبم بودند. مانده بودم چه جوری حرف‌هایم را به هادی‌خان حالی کنم که مأموران متوجه نشوند، چون اگر او را می‌گرفتند و به کمیته مشترک می‌بردند، همه چیز لو می‌رفت و عده زیادی گیر می‌افتادند. یک مرتبه خدا به ذهنم‌ انداخت به منوچهری بگویم باید به هادی‌خان کار را یاد بدهم. من ابداً کار فنی بلد نیستم، ولی همیشه روی میز ما پر از باتری و دینام و این چیزها بود. به هادی‌خان گفتم: «اگر خواستی بفهمی ایراد این دینام از چیست، باید این کار را بکنی.‌» و دو سر سیم را به هم وصل کردم و یک سر و صدای حسابی بلند شد. وسط آن سر و صدا به او حالی کردم که چه پیغام‌هایی را به چه کسانی برساند و به این‌ترتیب دست کم 200 مأمور را علاف کردیم.

آنها بالاخره فهمیدند که سرکارشان گذاشته‌ام و مرا به کمیته مشترک برگرداندند و حسابی کتک زدند و شوک الکتریکی دادند، طوری که بی‌هوش شدم و چهار ماه در بیمارستان شهربانی بستری بودم. در آنجا بود که به ذهنم رسید خودم را به حواس‌پرتی بزنم و هر سؤالی که از من پرسیدند یا بگویم نمی‌دانم یا جواب‌های پرت و پلا بدهم. هر وقت هم که در مورد کسی از من سؤال می‌کردند، نگاهم را می‌دزدیدم و یا به زمین نگاه می‌کردم که از نگاهم چیزی نفهمند. چند بار از من پرسیدند تو آیت‌الله طالقانی را می‌شناسی و من جواب دادم نه، ولی آنها قضیه بردن ایشان نزد بهرام آرام را با ذکر جزئیات برایم تعریف می‌کردند. معلوم می‌شد وحید افراخته همه چیز را گفته است. یک بار هم آرش آمد و پرسید: «ملاقات نمی‌خواهی؟» گفتم: «نه» پرسید: «نمی‌خواهی بچه‌هایت را ببینی؟» گفتم: «نه» خلاصه جوری حرف زدم که تصور کردند در اثر شوک و شکنجه‌ها مشاعرم را از دست داده‌ام. این هم لطف خدا بود و دیگر شکنجه نشدم.

سجادی: آقای غیوران در اثر شکنجه و شوک الکتریکی فلج شدند و مدتی در اغما بودند. ساواکی‌ها احتمال می‌دادند ایشان از بین بروند. ‌اشاره کردم که یک شب آرش با کابل به جان من افتاد و گفت که شوهرم را کشته‌اند، ولی نتوانسته‌اند از ایشان اطلاعاتی به دست بیاورند. از تصور شهادت آقای غیوران دلم به درد آمد، اما از تصور اینکه چیزی لو نرفته، آن‌قدر خوشحال شدم که درد شکنجه‌ها را از یاد بردم. کمیته مشترک جایی بود که انسان حقیقتاً‌ آرزو می‌کرد عزیزانش بمیرند، اما چیزی را لو ندهند. یادم هست وقتی آرش خبر شهادت ایشان را به من داد، فوق‌العاده احساس سبکبالی و آرامش کردم، انگار خدا بار سنگینی را از روی دوش من برداشته بود. تنها مسئله‌ای که رنجم می‌داد این بود که فرزندانم پدرشان را از دست داده‌اند، اما وقتی فکر می‌کردم که آقای غیوران از تحمل شکنجه و زندان راحت شده‌اند، احساس آرامش می‌کردم.

غیوران: من هم وقتی می‌فهمیدم که همسرم شکنجه‌ها را تحمل کرده و اطلاعاتی را لو نداده، به شدت خوشحال می‌شدم.

روزها و لحظه‌های پر از شکنجه و سختی زندان را چگونه تحمل می‌کردید؟

سجادی:
من دائماً ذکر «یا غیاث‌المستغیثین» و «یا ارحم‌الراحمین» را تکرار می‌کردم. سوره انشراح را هم می‌خواندم و آن را با سنجاقی که پنهان کرده بودم، روی دیوار سلولم نوشتم.

غیوران: با یاد خدا و تکرار آیات قرآن، یاد مصائب ائمه معصومین(ع)، یاد مردان و زنانی که جان خود را در راه خدا نثار کرده بودند. احساس می‌کردم باید به تکلیفم عمل و نتیجه را به خدا واگذار کنم. انسان وقتی با خدا معامله می‌کند، دشواری‌ها آسان می‌شوند. خدا هم به انسان کمک می‌کند. بارها شد که در شکنجه‌ها و بازجویی‌ها، خداوند فکر و حرفی را به من الهام فرمود که قبلاً تصورش را هم نمی‌کردم. خیلی‌وقت‌ها هم آنها کر و کور می‌شدند و خیلی چیزهایی را که‌ آشکار بودند، نمی‌دیدند و نمی‌شنیدند.

سجادی: حق با آقای غیوران است. یک وقت‌هایی چنان کودن می‌شدند که ساده‌ترین مسائل را هم متوجه نمی‌شدند. یادم هست در سال 53 که زندی‌پور، رئیس کمیته مشترک به دست محسن خاموشی و صمدیه لباف طی عملیاتی کشته شد، آنها بعد از خاتمه عملیات دو سه تا ماشین عوض کردند که رد گم کنند. قرار بود آخرین ماشین را من و آقای غیوران در پشت پارکی تحویل بگیریم. یک نفر زیر شکنجه این موضوع را لو داد. آقای غیوران را دستگیر کردند و من متوجه شدم که ممکن است سراغ من هم بیایند. البته آنها در باره من اطلاعات زیادی نداشتند. من خانه را مرتب کردم و حتی فواره‌ حوض را هم باز گذاشتم که وانمود کنم از چیزی خبر ندارم و اوضاع منزل کاملاً عادی است. اتفاقاً این‌ترفند من تأثیر هم داشت. آنها مرا به کمیته مشترک بردند و گفتند که تو خانمی هستی که در ماشین غیوران بوده‌. من به‌محض اینکه این حرف را شنیدم، شروع کردم به داد و فریاد بر سر آقای غیوران که: «حالا معلوم شد چرا شب‌ها دیر به خانه می‌آیی. پس پای زن دیگری در میان است.‌» هر چه آقای غیوران قسم خورد که این طور نیست و داری‌ اشتباه می‌کنی، من بیشتر سر و صدا کردم. این نمایش آن قدر خوب اجرا شد که آنها شروع کردند به طعنه زدن به آقای غیوران که: «حالا اگر مردی برو جواب زنت را بده.‌» آقای غیوران هم پشت سر هم قسم می‌خوردند که به پیر، به پیغمبر پای زنی در میان نیست، ولی من داد و فریاد می‌کردم که حیف از عمری که در خانه تو هدر دادم.

عضدی که شکنجه‌گر قهاری بود، دستور داد مرا بیرون بفرستند و گفت: «تصور می‌کردم تو هم مثل شوهرت هستی. چه مرد بی‌صفتی که با وجود زنی مثل تو سراغ زن دیگری رفته!» خلاصه آنها تصور کردند که من زن ساده‌ای هستم و مرا به خانه برگرداندند. البته دو سه مأمور چند روزی در خانه ما ماندند و من هم مثل یک زن ساده‌لوح از آنها پذیرایی می‌کردم و قسمشان می‌دادم که به شوهرم کاری نداشته باشند. آن‌قدرها هم که ادعایشان می‌شد، باهوش نبودند.

البته بعد از اینکه وحید افراخته همه چیز را لو داد، باز به سراغم آمدند، اما این بار دیگر نمی‌توانستم ادای یک زن ساده را در‌بیاورم. در زندان چیزی که بیشتر از بقیه شکنجه‌ها آزارم می‌داد، ‌شنیدن صدای فریادهای دیگران بود. یادم هست در اتاق بازجویی بودم که صدای فریادهای دختر جوانی را زیر شکنجه می‌شنیدم. بعدها دیگر صدایی از او نشنیدم. احتمالاً زیر شکنجه‌ها از بین رفته بود.

چه شد که برای پیمودن این راه دشوار یکدیگر را انتخاب کردید؟

سجادی:
راستش من درباره شوهر ایده‌آل تصور خاصی داشتم و دلم می‌خواست شوهرم شاعر یا نویسنده و کتابخوان باشد، چون تصور می‌کردم شعور اجتماعی این جور آدم‌ها بیشتر است. آقای غیوران نه شاعر بودند و نه نویسنده، اما بسیار با محبت، قوی، مؤمن و اهل تفکر بودند و برای مبارزه با ظلم‌تردید به خود راه نمی‌دادند. ایشان فوق‌العاده با هوش بودند و هرجا که ضرورت ایجاب می‌کرد تا مانعی از سر راه بندگان خدا برداشته شود، حضور داشتند. هرگز ندیدم حرفی را بزنند، مگر آنکه به آن عمل کنند. من هم همیشه در زندگی به دنبال موقعیت‌هایی می‌گشتم که بتوانم در برابر ظلم مقاومت و به محرومان کمک کنم، ‌به همین دلیل وقتی ایشان از من خواستگاری کردند، بدون لحظه‌ای‌تردید پاسخ مثبت دادم. به لطف خدا در طول این سال‌ها هم همواره زندگی ما سرشار از محبت و آرامش بوده است.

غیوران: مادر خانم، به خواهران من قرآن درس می‌دادند‌. من همواره به دنبال همسری بودم که بتواند در ناملایمات و دشواری‌های زندگی همراهی‌ام کند. وقتی خواهرهایم از شهامت و شجاعت مادر خانمم تعریف کردند و مخصوصاً گفتند که طاهره خانم بسیار به خدمت به محرومان علاقه‌مند و دارای هوش سرشاری است، به خواستگاری ایشان رفتم. من این خواستگاری را با شناخت انجام دادم و می‌دانستم که به مرور زمان، هرچه این شناخت عمیق‌تر شود، زندگی ما از قوام بیشتری برخوردار خواهد شد و درست هم فکر کرده بودم. در آن سال‌های زندان و شکنجه، به قدرت روحی همسرم و ایمان و اراده او بیشتر پی بردم و صبر و شکیبایی او پس از شهادت پسرمان، عشق و علاقه مرا به ایشان صدچندان کرد.


فرزندانتان از دوری شما لطمه نخوردند؟

سجادی:
آن چیزی که باعث شد فرزندان ما با آنکه از ما دور و به شدت نگران ما بودند، سالم و درست رشد کنند، شناخت صحیحی بود که از راه و روش ما پیدا کرده بودند. آنها می‌دانستند هرکاری که می‌کنیم برای بهتر شدن زندگی آنها و کودکان و نوجوانان دیگر است.

زیباترین دوره مبارزات شما چه موقع بود؟

سجادی:
زمانی که امام تشریف آوردند. احساس کردیم رنج‌های مردم به ثمر رسیده و بالاخره حکومت اسلامی محقق خواهد شد. این ملت شهدای زیادی داده و خون‌‌دل‌ها خورده بود. حضور امام به ما قوت قلب داد که پیروزی در راه است.

از شهادت فرزندتان هم برایمان بگویید.

سجادی:
حسن خیلی باهوش و مؤمن و با اراده بود. او در نوجوانی، مثل مردان کار کشته با صلابت بود و من با آنکه داغی بر دل دارم و رفتنش برایم جانگداز و سنگین بود، اما به او افتخار می‌کنم و احساس می‌کنم شهادت او، مهر تأییدی بر تلاش‌های من و پدرش بود.

غیوران: من ‌ بسیار آرزو داشتم که در جوانی مثل او بودم. حسن بسیار مؤمن و مخلص بود و در راه خدا و جانبازی در راه دین، لحظه‌ای‌تردید نمی‌کرد. ان‌شاءالله که در قیامت از من و مادرش شفاعت کند.

[در اینجا آقای غیوران به مسجد می‌روند و ما گفتگو را با خانم سجادی ادامه می‌دهیم.]
شما در راه تحقق جمهوری اسلامی، همراه با دیگر مبارزان، مصائب زیادی را متحمل شدید و قطعاً حساسیت ویژه‌ای نسبت به رویدادهای ایران و جهان اسلام دارید. اجازه بدهید کمی هم در باره این رویدادها گفتگو کنیم و نظر شما را بدانیم. به نظر شما فتنه پس از انتخابات ریشه در چه عواملی داشت و نقش ولایت فقیه را به لحاظ تاریخی در این جریان چگونه تحلیل می‌کنید؟

سجادی:
ما یک سری صحبت‌هایی را از امام شنیده بودیم و اینکه ولایت فقیه نگهدار تمامیت و هویت ماست و باعث دیکتاتوری نخواهد شد، ولی بسیاری از ما هنوز به‌عینه باور نکرده بودیم. در جریان فتنه پارسال بالاخره حقانیت این سخن بر ما اثبات شد. اگر موضع‌گیری‌های مقام معظم رهبری و قاطعیت ایشان نبود، معلوم نیست چه بر سر ما می‌آمد.

با توجه به مسائل جهانی و جریاناتی که این روزها در مصر و سایر کشورهای غربی پیش آمده، ابعاد فتنه سال گذشته به تدریج روشن‌تر می‌شود. خط فکری‌ای که می‌خواهد در برابر امریکا بایستد، خطر بسیار مهمی برای آنهاست و طبیعی است که برای مقابله با آن، هر کاری که از دستشان برآید خواهند کرد. کسانی که در این فتنه نقش ایفا کردند، از ابتدا عمیقاً مرجعیت دینی را قبول نداشتند. نمی‌خواهم بگویم نقش بازی می‌کردند، ولی با توجه به رفتارهایی که در دوران زمامداری از آنها می‌دیدیم، تفکراتشان تفکرات خالص دینی نبود. روشنفکران ما هیچ‌گاه روی مرجعیت دینی و اجرای احکام اسلامی حساب نمی‌کردند و این یک سابقه تاریخی است که هیچ وقت نمی‌توانستند حکومت مبتنی بر مرجعیت دینی را بپذیرند. شاکله فکری اغلب این افراد مبتنی بر فلسفه غرب است که بالاخره یک جاهایی خودش را نشان می‌دهد. من فکر می‌کنم یک عده‌ای هم ناخواسته وارد این مسائل شدند، یعنی نفسانیات و دنیا‌طلبی کار دستشان داد، اما آنهایی که سرنخ در دستشان هست، می‌دانند چه کار کنند و از تمام این نقطه ضعف‌ها به گونه‌ای استفاده می‌کنند که بتوانند به اهداف خودشان برسند.

ولی اینکه چرا از اینها توانستند استفاده کنند، ‌به این دلیل بود که از قبل ضعف‌های اینها را شناسایی کرده بودند. شاید عده‌ای از اینها واقعاً نمی‌خواستند در این دام بیفتند، اما ضعف‌هایشان باعث شد که در شرایط دشوار، خود به خود گرفتار شوند. ما در جریان انقلاب، جریانات عجیب و سنگینی را از سر گذراندیم که البته یکی از آنها جریانات بعد از انتخابات بود که افرادی از درون خود نظام در آن نقش داشتند و به همین دلیل هم بسیار مهم و دردناک بود. واقعاً انقلاب اسلامی مبتنی بر ولایت فقیه برای غرب خطر بزرگی است، بنابراین همان اهدافی را در فتنه پس از انتخابات دنبال کردند که از ابتدا مدّ نظرشان بود.

عده‌ای معتقدند که فتنه پس از انتخابات عظیم‌ترین حادثه‌ای بود که از آن عبور کردیم، نظر شما چیست؟

انقلاب ما از گردنه‌های عظیمی عبور کرده، منتهی در جریان فتنه چون خودی‌ها دخالت داشتند، سنگین‌تر به نظر می‌رسد. البته باز خود تعبیر خودی هم جای بحث و تحلیل دارد. اکثریت این کسانی که خودی محسوب می‌شدند، از همان ابتدا هم اما و اگرهایی در اعمالشان وجود داشت که بنا به مصالح عمومی کشور، چشم‌ها را به روی آنها بستیم و می‌بندیم.

ولی رسانه‌های جهانی هم هیچ وقت این طور تمام عیار وارد میدان نشده بودند.
بله، چون به این جریان امید زیادی بسته و به این نتیجه رسیده بودند که از بیرون نمی‌شود با این نظام مقابله کرد، پس باید آن را از درون از هم پاشید.

در بعضی جاها هم موفق شدند و این تفرقه‌ای که بین افراد افتاده، موضوع خوبی نیست.
بله، برای مدتی تفرقه‌اندکی ‌افتاد، هر چند خوشبختانه این تفرقه‌ها معمولاً بین افراد عادی وجود ندارد و فقط طبقه خاص و خواص با هم اختلاف دارند، اما تحولات جاری در خاورمیانه، ‌قطعاً مردم ما را بیش از پیش به واقعیت‌ها آگاه خواهد کرد. جریاناتی که در حال حاضر به خصوص در مصر اتفاق افتاده، پرده‌ها را یکی پس از دیگری کنار خواهد زد و مردم ما متوجه خواهند شد که چه کسانی از حکومت‌های دست‌نشانده حمایت می‌کنند. ما متأسفانه یک جاهایی بی‌فکری زیاد کرده‌ایم و هنوز هم با آنکه بیش از 30 سال از انقلاب می‌گذرد، برحسب عادت بسیاری از مسائل را شفاف مطرح نمی‌کنیم، ولی با همه اینها خدا‌ نگهدار این انقلاب است و مسائل جهانی باعث شده که نسل جدید با یک سری واقعیت‌ها‌ آشنا شود.

جریانات منطقه را چگونه می‌بینید؟

این یک آتش زیر خاکستر بوده. مسئله خاورمیانه همواره برای دنیای غرب یک مسئله حیاتی بوده و مخصوصاً مصر برای مدتی طولانی پرچم مبارزات را بر دوش‌کشیده است. سال‌هاست ظاهراً انگار خاک مرده روی اینها ریخته‌اند. قبل از انقلاب در زندان که بودیم، از تلویزیون می‌دیدیم که گاهی بعضی اعتراضات صنفی هست و احساس من این بود که چرا روی این مردم خاک مرده ریخته‌اند؟ در زمان انقلاب ما، کارتر حرف قشنگی زد و گفت: «ما ملت‌های کهن را دست کم گرفته‌ایم. اینها در وجودشان چیزی دارند که ناگهان مثل یک کوه آتشفشان و یا سیل راه می‌افتد و همه چیز را زیر و رو می‌کند».

مصر با تاریخ کهن و آن سابقه عمیق اسلامی، باید چقدر تحقیر شده باشد که مبارک با وزیر امور خارجه اسرائیل صمیمانه بنشیند و مذاکره کند و تصمیماتی بگیرد که واقعاً برای مصر مایه ننگ است. در جریان غزه واقعاً ملت مصر به ریشخند گرفته شد و از اسرائیل صدمات زیادی خورد. یادم هست در جنگ 6 روزه و جنگ‌های رمضان، مصر عزت خاصی داشت، بعد ناگهان سادات می‌آید و قرارداد کمپ دیوید را امضا‌ می‌کند و برای ملت مصر آبرو نمی‌گذارد. بعد مبارک می‌آید و فاجعه را به حد اعلا رساند. در جریان غزه، اسرائیل اینها را محاصره می‌کند و دیوار بلندی دور غزه می‌کشد و مبارک حتی اجازه نمی‌دهد که به اینها دارو و غذا هم برسد.

اینها مسائلی است که به تدریج روشن شده و نسل جوان ما هم خیلی خوب دارد اصل قضایا را می‌فهمد. اگر غیر از این می‌شد انسان باید از ملتی مثل ملت مصر تعجب می‌کرد. شب و روز دعا می‌کنیم که خداوند شرّ غده سرطانی اسرائیل را از منطقه بکند و این میسر نمی‌شود جز اینکه موج گسترده آگاهی به همه کشورهای منطقه سرایت کند. مصری‌ها همواره آدم‌های روشنفکر و مبارزی بوده و با بقیه عرب‌ها فرق داشته‌اند. امیدواریم این حرکتشان به ثمر برسد و روشن شدن مسائل آنها، دارد مسائل ما را هم به‌سرعت روشن می‌کند، چون دشمن هر دو ملت، یکی است. نخست‌وزیر اسرائیل چند روز پیش می‌گفت در مصر دارد همان اتفاقی می‌افتد که 30 سال پیش در ایران افتاد. شعارهای مردم مصر هم خیلی شبیه شعارهای انقلاب ماست و همین نشان می‌دهد که خاستگاه هر دو حرکت یکی است و ریشه در یک جا دارد. چه کسی تصورش را می‌کرد که شوروی دچار فروپاشی شود؟ اما شد و ما امیدوار به فروپاشی آمریکا هستیم.

آیا دیدن این رویدادها سعادت نیست؟ چرا برخی از افرادی که در شکل‌گیری این تحولات نقش داشتند، مبارزه کردند و به زندان رفتند، امروز از مسائل جزئی گلایه می‌کنند و این تحولات عظیم را دست‌کم می‌گیرند؟

این هم از غفلت‌های دردناک بشری است. انسان وقتی درگیر مبارزه و مشکلات است، این مسائل پیش‌پا افتاده برایش مسخره است، ولی وقتی آرامشی پیدا می‌شود، همین مسخره‌ها برایش رنگ و بو پیدا می‌کنند، اما حتی فقط شاهد این تحولات بودن سعادت می‌خواهد، چه رسد به اینکه گوشه کار را هم گرفته باشی و در به ثمر رسیدن آن‌اندکی مشارکت کرده باشی. عقب‌‌ماندگی‌های ما ناشی از همین دنیاطلبی‌هاست. مگر قرار بود انقلاب که به ثمر رسید، بگیریم بخوابیم؟ خیلی‌جاها کفران نعمت کردیم و می‌کنیم. خداوند به حرمت خون‌دل خوردن‌های امام و به برکت خون شهدا و حضور دلسوختگانی که هنوز هم پروانه‌سان گرد شمع فروزان انقلاب و اسلام می‌گردند و بال و پرشان می‌سوزد، این انقلاب را حفظ کند و بر آگاهی و معرفت ما بیفزاید.

از لطف هر دو بزرگوار ممنونیم.

توصیه‌های‌هاشمی درآستانه 22بهمن


توصیه‌های‌هاشمی درآستانه 22بهمن
رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام به همه گروه‌های سیاسی توصیه کرد تا با حضور گسترده در راهپیمایی 22 بهمن و ابراز وفاداری به آرمان‌های آن به همگان نشان دهند که جایگاه انقلاب اسلامی در دل‌های مردم ایران است.
به گزارش صراط نیوز به نقل از ایسنا، هاشمی رفسنجانی در دیدار جمعی از اعضای شورای مرکزی انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران، امید همراه با آگاهی را مهمترین ویژگی نسل جوان کشور به ویژه دانشجویان عنوان کرد و گفت: نقش دانشگاهیان در تحولات جامعه و پیشرفت آن محسوس است و می‌توانند در راه اطلاع و آگاهی‌رسانی به مردم تأثیرگذار باشند.

رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام تأکید کرد: راه‌های آگاهی مردم را در دنیای امروز نمی‌توان مسدود کرد و حقیقت حتی از تپش قلب انسان‌های حق‌جو قابل شنیدن و درک است.

هاشمی‌رفسنجانی با توصیه نسل جوان کشور به حرکت و فعالیت در مسیر خدا و انقلاب، تأکید کرد: نظام جمهوری اسلامی حاصل خون شهدای بسیاری است و حفاظت از آن وظیفه همه دوستداران آن می‌باشد.

وی تأکید کرد: انقلاب اسلامی خدمات بسیاری برای ایران داشته است و کسانی که به دنبال سیاه‌نمایی سه دهه انقلاب هستند، نمی‌توانند این خدمات را مخدوش کنند.

هاشمی‌رفسنجانی، ریاکاری، ظاهرسازی و تملق را از آفات یک نظام مبتنی بر اندیشه الهی عنوان کرد و گفت: این‌گونه اعمال، انسان‌ها را از خداوند دور می‌کند و به همراه خود دروغ، غیبت، تهمت و ضایع کردن حقوق دیگران را به همراه دارد.

رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، با اشاره به بیداری ملل مسلمان و خیزش مردمی در مصر، تونس و برخی دیگر کشورهای منطقه و اعتراض آن‌ها علیه حکام خود گفت: این حرکت‌ها قابل تحسین است و نشان می‌دهد در همه نقاط جهان حرکت تحولات به سود حاکمیت مردم در جریان است هرچند در این مسیر هزینه‌ها بسیار و تغییرات زمان‌بر باشد.

وی فاصله گرفتن حکام این کشورها از توصیه‌های دین اسلام و همچنین بی‌توجهی به حقوق اصلی مردم را از دلایل مهم شکل‌گیری اعتراضات گسترده عنوان کرد و گفت: امروز ادامه روش‌های قبلی برای بسیاری از این حکام امکان‌پذیر نیست و تغییر برای آن‌ها اجتناب‌ناپذیر شده است.

هاشمی رفسنجانی تأکید کرد: تحولات در کشورهای منطقه به ما نشان می‌دهد که قدر انقلاب و نظام اسلامی خود را که پایانی بر ظلم و ستم پادشاهان موروثی بود بهتر بدانیم و همواره در راه تقویت آن گام برداریم.

رییس مجمع تشخیص مصلحت نظام، به همه گروه‌های سیاسی و مردم فارغ از هرگونه گرایش سیاسی توصیه کرد تا با حضور گسترده در راهپیمایی 22 بهمن و ابراز وفاداری به آرمان‌های آن به همگان نشان دهند که جایگاه انقلاب اسلامی در دل‌های مردم ایران است و هیچ کس توان آسیب‌رسانی به آن را ندارد و انقلاب را بیمه کنند.

در ابتدای این دیدار، فاضلیان دبیر انجمن اسلامی دانشجویان دانشگاه تهران و علوم پزشکی تهران و یکی دیگر از حاضرین، گزارشی از روند فعالیت‌های این انجمن و مسائل دیگر را به اطلاع رساندند.